کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چمان
/čamān/
معنی
۱. = چمانیدن
۲. (صفت) ویژگی کسی که با ناز و خرام راه برود؛ چمنده؛ خرامنده: ◻︎ سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند / همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند (حافظ: ۳۹۰).
۳. (قید) در حال خرامیدن؛ خرامان: ◻︎ همیخورد و اسپش چمان و چران / پلاشان فکنده به بازو کمان (فردوسی۲: ۸۳۶).
۴. (اسم) چمن: ◻︎ گویی ز باد سرو چمان چون همیچمید / حوران جنتند شده در «چمان» چمان (فرید احول: لغتنامه: چمان).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خرامان، خرامنده، نازخرام
۲. راهوار
۳. پیمانه شراب، چمانه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چمان
فرهنگ نامها
(تلفظ: čamān) آنکه میخرامد و با ناز حرکت میکند ؛ خرامان ، رونده ، راهوار ؛ (در قدیم) در حال خرامیدن.
-
چمان
واژگان مترادف و متضاد
۱. خرامان، خرامنده، نازخرام ۲. راهوار ۳. پیمانه شراب، چمانه
-
چمان
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (ص فا.) خرامان ، خرامنده .
-
چمان
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) پیالة شراب ، پیمانة باده .
-
چمان
لغتنامه دهخدا
چمان . [ چ َ ] (نف ) خرامان . (جهانگیری ). به ناز خرامان و به رفتار در سبب ناز به هر سو میل کنند. (غیاث ). راه رفتن به ناز و زیبایی . (انجمن آرا) (آنندراج ). خرامنده و خرامان و به ناز و زیبایی روان . (ناظم الاطباء). چمنده و خرامنده وبه نازرونده . ناز...
-
چمان
لغتنامه دهخدا
چمان . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان دررود بخش مرکزی شهرستان ساری که در 2 هزارگزی شمال باختری نکا واقع است . دشت و معتدل است و 200تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ نکا. محصولش برنج ، غلات ، پنبه و صیفی . شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است . (از فرهنگ ج...
-
چمان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ چماندن و چمانیدن) [قدیمی] čamān ۱. = چمانیدن۲. (صفت) ویژگی کسی که با ناز و خرام راه برود؛ چمنده؛ خرامنده: ◻︎ سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند / همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند (حافظ: ۳۹۰).۳. (قید) در حال خرامیدن؛ خرامان: ◻︎ همیخورد و اسپش ...
-
واژههای مشابه
-
سرو چمان
فرهنگ فارسی معین
(سَ وِ چَ)(ص مر.) سرو خرامان ، سرو خوش رفتار، کنایه از: معشوق خوش قد و بالا.
-
خمان چمان رفتن
لغتنامه دهخدا
خمان چمان رفتن . [ خ َ چ َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) با نشاط رفتن . تهطرس . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
خرامان
واژگان مترادف و متضاد
چمان، خرامنده، شتابان، عشوهکنان، نازروان
-
چماندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: čamān doxt) دختری که به حالت چمان و خرامان راه میرود ، دختر خرامنده.
-
چمانه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = چمان : 1 - کدویی که در آن شراب کنند؛ صراحی . 2 - پیالة شراب .
-
کراک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] karāk =بلدرچین: ◻︎ سراینده سار و چکاوک ز سرو / چمان بر چمنها کراک و تذرو (اسدی: لغتنامه: کراک).