کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چلیپا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چلیپا
/čalipā/
معنی
= صلیب
۱. دو چوب متقاطع به شکل ┼ که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده میشد؛ چلیپا.
۲. نمادی به شکل ┼ که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویختهاند و نزد آنان مقدس شمرده میشود؛ چلیپا.
۳. [مجاز] زلف معشوق.
۴. هر نقش یا طرح به شکل ┼.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خاج،
۲. دار، صلیب
دیکشنری
cross, rood
-
جستوجوی دقیق
-
چلیپا
واژگان مترادف و متضاد
۱. خاج، ۲. دار، صلیب
-
چلیپا
فرهنگ فارسی معین
(چِ) (اِ.) 1 - صلیب . 2 - کنایه از: زلف معشوق . 3 - نوعی ترکیب در خوشنویسی .
-
چلیپا
لغتنامه دهخدا
چلیپا. [ چ َ ] (اِ) صلیب باشد. (فرهنگ اسدی ). صلیب نصاری باشد وآن داری است که به اعتقاد ایشان عیسی علیه السلام رابرآن کشیده صلیب کرده اند، و مشابه ترسایان از طلا و نقره سازند و به جهت تیمن و تبرک برگردن آویزند. (از برهان ). صلیب را گویند که نصاری دار...
-
چلیپا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آرامی] čalipā = صلیب۱. دو چوب متقاطع به شکل ┼ که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده میشد؛ چلیپا.۲. نمادی به شکل ┼ که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویختهاند و نزد آنان مقدس شمرده میشود؛ چلیپا.۳. [مجاز] زلف معشوق.۴. هر نقش یا طرح به...
-
واژههای مشابه
-
Becrux
چلیپا 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ستارۀ بتاصلیب جنوبی که دومین ستارۀ درخشان صورت فلکی صلیب جنوبی است متـ . بتاصلیب جنوبی Beta Crucis مُمْهَظه mimosa
-
chiasm/ chiasma
چلیپا 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] حالت بخشها یا ساختارهایی از بدن انسان که صلیبوار از روی یکدیگر یا از کنار یکدیگر عبور میکنند
-
چلیپا 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ← تقاطع چلیپا
-
diamond crossing, track crossing
تقاطع چلیپا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] محل تلاقی دو خط آهن که در آن عبور همزمان قطارها در هر دو مسیر امکانپذیر باشد متـ . چلیپا 3
-
خط چلیپا
لغتنامه دهخدا
خط چلیپا. [ خ َطْ طِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شکلی است از دو خط متقاطع که بزوایای قوایم تقاطع کرده باشد. (آنندراج ). خط صلیبی : ای مصدر راستی بعهدت منسوخ بود خط چلیپا.سنجر کاشی (از آنندراج ).
-
چلیپا داشتن
لغتنامه دهخدا
چلیپا داشتن . [ چ َت َ ] (مص مرکب ) صلیب داشتن . خاج داشتن : گر به مسجد روم ابروی تو محراب من است ور در آتشکده ، زلف تو چلیپا دارم . سعدی .رجوع به چلیپا شود.
-
چلیپا ساختن
لغتنامه دهخدا
چلیپا ساختن . [ چ َ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن صلیب . ساختن خاج از زر یا نقره یا مس و غیره . تَصلیب . (منتهی الارب ).
-
چلیپا سوختن
لغتنامه دهخدا
چلیپا سوختن . [ چ َ ت َ ] (مص مرکب ) سوختن خاج و صلیب . آتش زدن صلیب و خاج . || ظاهراً کنایه از مخالفت کردن با دین مسیح و اظهار دشمنی با ترسایان و مسیحیان : در هری این ساحری دیدی به ترک و روم شوتا چلیپا سوختن بینی تو در چین و خزر. سنائی .رجوع به چلیپ...
-
چلیپا کردن
لغتنامه دهخدا
چلیپا کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منحنی کردن . خم کردن . خماندن .- پشت کمان و تیر چلیپا کردن ؛ کنایه است از نهادن تیر در کمان برای تیراندازی : پشت کمان و تیر چلیپا کند به رزم تا اسم روم و رسم چلیپا برافکند. خاقانی .- چلیپا کردن خویشتن را ؛ ظاهر...
-
چلیپا نوشتن
لغتنامه دهخدا
چلیپا نوشتن . [ چ َ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) قسمی در هم نوشتن برای آموختن خوش نویسی . کج و مکرر نوشتن کلمات به قصد خوب شدن خط. درهم و برهم نوشتن . شیوه ای مخصوص نوآموزان خط در مشق خوش نویسی کردن . و رجوع به چلیپا شود.