کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چلی
معنی
(چِ) (حامص .) 1 - احمقی ، بی عقلی . 2 - دیوانگی ، سفاهت .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
lunacy
-
جستوجوی دقیق
-
چلی
فرهنگ فارسی معین
(چِ) (حامص .) 1 - احمقی ، بی عقلی . 2 - دیوانگی ، سفاهت .
-
چلی
لغتنامه دهخدا
چلی . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان که در 11 هزارگزی جنوب باختری لنده و 72 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ بهبهان واقع است . کوهستانی و گرمسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش ازچشمه . محصولش غلات ، پشم و لبنیات . شغل اها...
-
چلی
لغتنامه دهخدا
چلی . [ چ ِ ] (حامص ) به معنی حمق و بی عقلی . (غیاث ازجهانگیری ) (آنندراج ). خلی . چلمنی . احمقی و دیوانگی ، ابلهی . سفاهت . و رجوع به چلی کردن شود. || بعضی به معنی نامردی نوشته اند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
چلّی
لهجه و گویش تهرانی
دیوانگی
-
چلی کردن
لغتنامه دهخدا
چلی کردن . [ چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیوانگی یا کودکی کردن . خل خلی کردن . خلبازی درآوردن . کارهای ابلهانه و سفیهانه کردن . و رجوع به چلی شود.
-
چلی بالا
لغتنامه دهخدا
چلی بالا. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان که در 24 هزارگزی جنوب علی آباد واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 135 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار. محصولش غلات ، ارزن و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی زنان باف...
-
چلی پایین
لغتنامه دهخدا
چلی پایین . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کتول بخش علی آبادشهرستان گرگان که در 18 هزارگزی جنوب علی آباد واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 620 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار. محصولش غلات ، لبنیات و ارزن . شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی زنان با...
-
چِل چِلّى
لهجه و گویش بختیاری
čel čelli خُلبازى، دیوانهبازى.
-
چِل چِلی/()کردن
لهجه و گویش تهرانی
کم عقلی /جوانی کردن ،خل بازی
-
واژههای همآوا
-
چلّی
لهجه و گویش تهرانی
دیوانگی
-
جستوجو در متن
-
چلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) čalidan ۱. فشرده شدن چیزی آبدار که آب آن بیرون بیاید؛ فشرده شدن.۲. [قدیمی] روان شدن؛ رفتن: ◻︎ از چلچل تو پای من زار شد کچل / من خود نمیچلم تو اگر میچلی بچل (امیرخسرو: لغتنامه: چلیدن).۳. [قدیمی] جنبیدن.۴. [قدیمی] سزاوار گشتن
-
بادسنج
لغتنامه دهخدا
بادسنج . [ س َ ] (اِ مرکب ) آلتی است که وزیدن باد را در دریا پیش از وزیدن معین کند و درجه ٔ آن را مشخص نماید. (انجمن آرا). میزان الریاح . آلتی است که برای شناختن سنگینی و فشار و اندازه گیری ارتفاع هوا به کار میرود و بوسیله ٔ آن میتوان بطور تخمین تغیی...