کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چلو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چلو
/če(o)lo[w]/
معنی
برنج پخته و آبکششده که آن را با خورش یا کباب میخورند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
برنج پخته
دیکشنری
rice
-
جستوجوی دقیق
-
چلو
واژگان مترادف و متضاد
برنج پخته
-
چلو
فرهنگ فارسی معین
(چُ یا چِ لُ) [ هند. ] (اِ.) برنج پخته و آبکش شده که با خورش خورند.
-
چلو
لغتنامه دهخدا
چلو. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از قلاع بجنورد است که درکنار رودخانه ٔ سیم بار واقع شده و زراعتش از آب این رودخانه مشروب میشود. این آبادی هوایی گرمسیری و شصت خانوار سکنه دارد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 256).
-
چلو
لغتنامه دهخدا
چلو. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اندیکا بخش قلعه زراس شهرستان اهواز که در 42 هزارگزی خاور قلعه زراس واقع است . جلگه و گرمسیر است و 350 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش گندم ، جو و برنج . شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
-
چلو
لغتنامه دهخدا
چلو. [ چ ِ / چ ُ ل َ / لُو ] (اِ) چلاو. (ناظم الاطباء). خشکه برنج . غذایی که از برنج سازند و با خورشها خورند. در تداول عامه ، خوراکی است که از برنج خالص با روغن یاکره پزند و آن را با کباب یا خورش دیگر خورند. مطبوخ برنج بدون آنکه با چیزهایی از قبیل ما...
-
چلو
لغتنامه دهخدا
چلو. [ چ ِ ل ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوَشک بخش بافت شهرستان سیرجان که در 85 هزارگزی جنوب خاور بافت بر سر راه فرعی بافت به اسفندقه واقع است و8 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
چلو
لغتنامه دهخدا
چلو. [ چ ِ ل ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهر کرد که در 30 هزارگزی شمال باختر اردل واقع است . کوهستانی و معتدل و دارای جنگل است و 455 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه . محصولش غلات آبی و دیمی ، انگور، گردو و گوجه . شغل اهالی زر...
-
چلو
لغتنامه دهخدا
چلو. [ چ ِ ل ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دهو بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 12 هزارگزی باختر میناب و 4 هزارگزی باختر راه مالرو سیریک به میناب واقع است . جلگه و گرمسیر است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه . محصولش خرما. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو اس...
-
چلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چلاو› če(o)lo[w] برنج پخته و آبکششده که آن را با خورش یا کباب میخورند.
-
چلو
لهجه و گویش تهرانی
برنج سفید پخته
-
چلو
واژهنامه آزاد
چِلُّو گرفتن در لهجه دزفولى به معناى آویزان شدن به یا از چیزى است.
-
چلو
واژهنامه آزاد
نام یکی از بخش های گردشگر پذیر شهرستان اندیکا، در مرز چهارمحال و خوزستان.
-
واژههای مشابه
-
آب چلو
فرهنگ فارسی معین
(چِ لُ) (اِمر.) آبی که برنج در آن جوشیده باشد، ابریس ، آشام ، آشاب .
-
آب چلو
لغتنامه دهخدا
آب چلو. [ چ ِ ل َ / لُو ] (اِ مرکب ) آبی که برنج در آن جوشیده باشد و آن را آبریس و آشام و آشاب نیز گویند.