کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چله تابستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چله تابستان
دیکشنری فارسی به عربی
منتصف الصيف
-
واژههای مشابه
-
چِلّه
لهجه و گویش گنابادی
chelle در گویش گنابادی یعنی برج اول زمستان و شب اول زمستان براساس تقویم گبری - آسوری
-
چَلَه
لهجه و گویش بختیاری
čala بند، طناب بافته شده از موى بز.
-
چِلَّه
لهجه و گویش بختیاری
čella چهلم.
-
چِلّه
لهجه و گویش تهرانی
روز چهلم، گرهای که به کار بیافتد
-
چِله
لهجه و گویش تهرانی
تار
-
چله نشستن،چله نشینی
لهجه و گویش تهرانی
ریاضت کشیدن(چهل روزداخل مندل یا خیط نشسته ذکر میگویند)
-
چله گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. چلهنشینی کردن، چلهداری کردن ۲. برگزار کردن (مراسم چهلمین روز درگذشت)
-
چله نشستن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ شَ تَ) (مص ل .) مدت چهل روز به عبادت و ریاضت پرداختن .
-
باغ چله
لغتنامه دهخدا
باغ چله . [ چ ِ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو شهرستان سقز که در 11 هزارگزی جنوب خاور سقز و 5 هزارگزی شوسه ٔ سقز به سنندج واقعاست . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر دارای 120 تن سکنه ، آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و لبنی...
-
باغ چله
لغتنامه دهخدا
باغ چله . [ چ ِ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قراتوره بخش دیواندره شهرستان سنندج که در 106 هزارگزی خاور دیواندره کنار رودخانه ٔ قزل اوزن واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 200 تن سکنه و آب آن از رودخانه ٔ قزل اوزن و چشمه تأمین میشود...
-
چله افشاندن
لغتنامه دهخدا
چله افشاندن . [ چ ِل ْ ل َ / ل ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) زه کمان را به حرکت در آوردن و تکان دادن . چله ٔ کمان را کشیدن و رها کردن : بی عقاب تیر هر سو صد شکار افکنده ام چله از شصت هنر چون برکمان افشانده ام . ثنائی (از آنندراج ).رجوع به چله شود.
-
چله بستن
لغتنامه دهخدا
چله بستن . [ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) زه بستن . چله برکمان بستن . کمان را چله و زه کردن . زه بستن کمان را : کمانگر به نیروی فیض الست تواند بقوس قزح چله بست . ملاطغرا (از آنندراج ).زآسمان نتوان طرفی از فغان بستن به زور چله نشاید به این کم...
-
چله دادن
لغتنامه دهخدا
چله دادن . [ چ ِل ْ ل َ / ل ِ دَ ] (مص مرکب )مراسم چهلم مرگ کسی را بوسیله ٔ اطعام مساکین بجا آوردن . اطعام کردن چهل روز پس از مرگ کسی . مشروبات و مأکولات دادن به فقرا و مساکین و دیگر اشخاص در روز چهلم مرگ عزیزی یا بزرگی . چله گرفتن و مراسم چهلم مرده...