کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چقر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چقر
معنی
(چَ قَ) [ تر. ] (اِ.) شرابخانه ، میخانه ، میکده .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چقر
فرهنگ فارسی معین
(چَ قَ) [ تر. ] (اِ.) شرابخانه ، میخانه ، میکده .
-
چقر
لغتنامه دهخدا
چقر. [ چ َ ق ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس که در 6 هزارگزی جنوب خاوری کلاله واقع است . دامنه و معتدل است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ دوچای ، محصولش برنج ، غلات ، حبوبات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری ،...
-
چقر
لغتنامه دهخدا
چقر. [ چ َ ق َ ] (ترکی ، اِ) شرابخانه . (آنندراج ). میخانه و شرابخانه و میکده . (ناظم الاطباء) : ز واقفان چو نداند که یار در چقر است بسوی مدرسه سیفی نمی رود ز چقر.سیفی (از آنندراج ).
-
چقر
لغتنامه دهخدا
چقر. [ چ َق ْ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان دره گز که در 3 هزارگزی جنوب خاوری دره گز و 2 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ عمومی دره گز به لطف آباد واقع است . جلگه و معتدل است و 2316 تن سکنه دارد.آبش از قنات ، محصولش غلات و بنشن . شغل اها...
-
چقر
لغتنامه دهخدا
چقر. [ چ ِ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان که در 12 هزارگزی خاور کردکوی و 3 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کردکوی به گرگان واقع است . دامنه و معتدل است و 145 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رودخانه ، محصولش برنج ، غلات ، حبوبات و ت...
-
واژههای همآوا
-
چغر
فرهنگ فارسی معین
(چَ غَ یا چِ غِ) (اِ.) 1 - پینه ای که در کف دست و پا در اثر کار و راه رفتن زیاد پدید آید. 2 - هر چیز سخت و محکم . 3 - گیاهی است بوته ای و سفیدرنگ .
-
چغر
لغتنامه دهخدا
چغر. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است اربابی از قرای استرآباد که از رود آب مشروب میشود و یکصد وسی تن جمعیت دارد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 250).
-
چغر
لغتنامه دهخدا
چغر. [ چ َ ] (اِ) التفات نمودن و پرسیدن احوال کسی . (برهان ). التفات نمودن . (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). التفات و پرسش احوال . (ناظم الاطباء). || بمعنی ترس و بیم و ترسیدن . (برهان ). ترسیدن . (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). ترس . (رشیدی ). ترس و بی...
-
چغر
لغتنامه دهخدا
چغر. [ چ َ غ َ ] (اِ) شغر و سختی و ستبری که در پوست دست و پاها از کار فرمودن و راه رفتن پدید آید. (ناظم الاطباء). سفتی و سختی پوست تن . و رجوع به چغر شدن شود. || (ص ) گوشت سخت رگ دار. (از فرهنگ نظام ). چِغِر. (در تداول تهرانیان ). چِغِل (در اصطلاح رو...
-
چغر
لغتنامه دهخدا
چغر. [ چ ُ ] (اِ) وزق و غوک را گویند. (برهان ) . وزغ و غوک . (ناظم الاطباء). و رجوع به چغز شود.
-
چغر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) čeqer, čaqar ۱. پوست پینهبسته.۲. ‹چَغَل، شَغَر› ویژگی هرچیز سفت و سخت، مانند گوشت نپخته که زیر دندان جویده نشود.۳. (اسم) (زیستشناسی) گیاهی سفید و بوتهمانند شبیه جارو.〈 چغر شدن: (مصدر لازم) سفت و سخت شدن.〈 چغر گشتن: = 〈 چغر شد...
-
چِغَرْ
لهجه و گویش گنابادی
cheghar در گویش گنابادی یعنی قدرتمندتر ، زورمند تر ، غالب ، دست بالا بودن ، پیروز میدان ، موفق در نبرد
-
چغر
لهجه و گویش تهرانی
رنگ بین زرد و قرمز