کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چغندر کشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چغندر کشک
لغتنامه دهخدا
چغندر کشک . [ چ ُ غ ُ دَ ک َ ] (اِ مرکب ) کشک و چغندر. خوراکی که از مخلوط شدن چغندر و کشک حاصل آید. در تداول تهرانیان : کشک و لبو، مخلوطی از چغندر پخته و کشک . و رجوع به چغندر شود.
-
واژههای مشابه
-
چغندر پخته
لغتنامه دهخدا
چغندر پخته . [ چ ُ غ ُ دَ رِ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چغندری که آن را در آب یا بوسیله ٔ بخار پخته باشند یا با آتش کباب کرده باشند تا لایق خوردن آدمیان باشد. در تداول بیشتر مردم ایران آن را لَبو گویند.
-
چغندر قند
لغتنامه دهخدا
چغندر قند. [ چ ُ غ ُ دَ رِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از چغندرکه به کار ساختن شکر و قند آید. قسمی چغندر که در کارخانه های بزرگ یا کارگاههای کوچک بوسایل صنعتی و شیمیائی قند و شکر از آن بدست آورند. آقای مسعود کیهان در کتاب جغرافیای اقتصادی خود...
-
چغندر کاشتن
لغتنامه دهخدا
چغندر کاشتن . [ چ ُ غ ُ دَ ت َ ] (مص مرکب ) کشت چغندر کردن ، زراعت کردن چغندر. کشتن چغندر در زمین برای خوردن یا مصرف کردن در کارخانه های قند. و رجوع به چغندر و چغندرکار و چغندرکاری شود.
-
بلگ چغندر
لهجه و گویش تهرانی
آدم غیر مهم
-
مث چغندر
لهجه و گویش تهرانی
اندامی که در سرمای زمستان سرخ شده
-
چغندر پخته
لهجه و گویش تهرانی
لبو
-
برگ چغندر
واژهنامه آزاد
کنایه از چیز بی مصرف؛ آدم بی مصرف و بی خاصیت.
-
ماست و چغندر
فرهنگ گنجواژه
ماست و لبو (نوعی پیش غذا).
-
جستوجو در متن
-
کشک لبو
لغتنامه دهخدا
کشک لبو. [ ک َ ک ِ ل َ ] (اِ مرکب ) کشکه لبو. خوردنی است که از لبو (چغندر پخته ) و کشک فراهم آورند بدین سان کشک راپس از سائیدن و آبکی نمودن در لبوی خرد کرده بریزندخوردنی مطبوعی شود و بعنوان مخلفات و ملحقات غذا بکار برند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به کشک...
-
لَبو
لهجه و گویش بختیاری
labu مخلوط چغندر پخته ریز شده و کشک ساییده غلیظ.
-
کشکه لبو
لغتنامه دهخدا
کشکه لبو. [ ک َ ک َ / ک ِ ل َ ] (اِ مرکب ) لبو یعنی چغندر پخته آمیخته به کشک . رجوع به کشک و لبو شود.
-
کشک
لغتنامه دهخدا
کشک . [ ک َ ] (اِ) دوغ خشک کرده باشد که به ترکی قروت خوانند. (از برهان ). دوغ خشک کرده پس از آنکه روغن آن گرفته باشند و آن را بیشتر به شکل گلوله به اندازه ٔ گردوئی و بزرگتر و در کرمان چون قلمی کنند. اَقِط. پینو. بینو. (یادداشت مؤلف ) : زن آقا دهد بم...