کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چغز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چغز
/čaqz/
معنی
١. قورباغه؛ غوک: ◻︎ هرچند که درویش پسر فغ زاید / در چشم توانگران همه چغز آید (ابوالفتح: شاعران بیدیوان: ۳۷۶).
٢. (اسم صوت) صدای قورباغه؛ آواز قورباغه
٣. (صفت) ویژگی زخمی که درون آن پر از چرک باشد؛ ویژگی جراحتی که سر بههم آورده ولی در آن چرک جمع شده باشد؛ دمل: ◻︎ تا بنشکافی به نشتر ریش چغز / کی شود نیکو و کی گردید نغز (مولوی: ۶۱۳).
٤. (بن مضارعِ چغزیدن) = چغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
غوک، قورباغه، وزغ
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چغز
واژگان مترادف و متضاد
غوک، قورباغه، وزغ
-
چغز
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) 1 - وزغ ، قورباغه . 2 - صدای وزغ .
-
چغز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) زخم سربسته و چرکین ، جراحت سرباز نکرده .
-
چغز
لغتنامه دهخدا
چغز. [ چ َ غ َ ] (اِ) بوته ٔ گیاهی است شبیه به درمنه لیکن مانند جاروب سفید میباشد. (برهان ). بوته ٔ گیاه سپیدمانند درمنه شبیه بجاروب . (انجمن آرا) (آنندراج ). بوته ٔ گیاهی باشد که بغایت سفید شود، مانند درمنه بود و شباهت تمام بجاروب داشته باشد. (جهانگ...
-
چغز
لغتنامه دهخدا
چغز. [ چ َ] (اِ) غوک بود آن که در آب بانگ زند و فاض (؟) و بتازی غنجموس [ کذا ]گویندش . (فرهنگ اسدی چ اقبال ). غوک باشد یعنی وزغ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ).بمعنی غوک است که بزغ باشد. (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ). نام جانوری است که آن را وزق و...
-
چغز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] čaqz ١. قورباغه؛ غوک: ◻︎ هرچند که درویش پسر فغ زاید / در چشم توانگران همه چغز آید (ابوالفتح: شاعران بیدیوان: ۳۷۶).٢. (اسم صوت) صدای قورباغه؛ آواز قورباغه٣. (صفت) ویژگی زخمی که درون آن پر از چرک باشد؛ ویژگی جراحتی که سر به...
-
جستوجو در متن
-
چغزی
واژهنامه آزاد
قورباغه ای (چغز به معنی قورباغه است).
-
شزغ
لغتنامه دهخدا
شزغ . [ ش َ ] (معرب ، اِ) معرب چغز، به معنی غوک خرد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به چغز شود.
-
ضفدعین
لغتنامه دهخدا
ضفدعین . [ ض ِ دَ ع َ ] (اِخ ) یکی [ ستاره ]که بر دنبال است (یعنی بر دنبال قیطس ) با آن یکی که بر دهان حوت جنوبی است ضفدعین خوانند، ای دو چغز.
-
چغر
لغتنامه دهخدا
چغر. [ چ ُ ] (اِ) وزق و غوک را گویند. (برهان ) . وزغ و غوک . (ناظم الاطباء). و رجوع به چغز شود.
-
جغر
لغتنامه دهخدا
جغر. [ ج َ ] (اِ) وزغ . (برهان ). غوک . قورباغه . ضفدع . واق . غنجموس . قاس . مکل . بزق . رجوع به چغز و وزغ در همین لغت نامه شود.
-
پاکزادگی
لغتنامه دهخدا
پاکزادگی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حلال زادگی . پاک نژادی : اندر پلیدزادگی و پاکزادگی تو چغزِ حوض گلخن و من شیم کوثرم .سوزنی .
-
پلید زادگی
لغتنامه دهخدا
پلید زادگی . [ پ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ناپاکزادگی : اندر پلیدزادگی و پاک زادگی تو چغز حوض گلخن و من شیم کوثرم .سوزنی .
-
خبدع
لغتنامه دهخدا
خبدع . [ خ ُ دُ ] (ع اِ) غوک ، قورباغه . ضفدع . (متن اللغة) (معجم الوسیط) (منتهی الارب ) (لسان العرب ) (تاج العروس ). پگ . چغز.