کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چغر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چِغَرْ
لهجه و گویش گنابادی
cheghar در گویش گنابادی یعنی قدرتمندتر ، زورمند تر ، غالب ، دست بالا بودن ، پیروز میدان ، موفق در نبرد
-
جستوجو در متن
-
چغل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] čaqal = چغر
-
سفت و سقاله
لهجه و گویش تهرانی
چِغِر و خشک
-
قورباغه
واژگان مترادف و متضاد
چغر، غوک، وزغ
-
ترد
لغتنامه دهخدا
ترد. [ ت ُ ] (ص ) شکننده و نازک و رقیق و بی دوام . (ناظم الاطباء). زودشکن . شکننده . سست . مقابل چغر.
-
چغرنده
لغتنامه دهخدا
چغرنده . [ چ َ رَ دَ / دِ ] (نف ) ترسنده و ترسان و هراسان و جبان . (ناظم الاطباء). و رجوع به چغر و چغریدن شود.
-
چغاز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] čaqāz بیحیا و بدزبان: ◻︎چون چغر گشت بناگوشِ چو سیسنبر تو / چند نازی پسِ این پیرزن زشت چغاز (ناصرخسرو: ۱۱۱).
-
سِنِّهَری
لهجه و گویش گنابادی
sennehari در گویش گنابادی یعنی پوست کلفت و چغر و در عین حال کوچک جثه ، نوعی خربزه
-
خرچ خرچ
لغتنامه دهخدا
خرچ خرچ . [ خ ِ رِ خ ِ رِ] (اِ صوت ) حکایت صوت جویدن چیزی تر و زفت چون خیارو مانند آن . نام آواز چیزی چغر چون خربزه ٔ خام و نارسیده و مانند آن زیر دندان . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
چغریدن
لغتنامه دهخدا
چغریدن . [ چ َ دَ ] (مص ) بمعنی التفات کردن باشد. (برهان ). التفات کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بمعنی ترسیدن و واهمه نمودن هم آمده است . (برهان ). ترسیدن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (شرفنامه ٔ منیری ). ترسیدن و واهمه نمودن . (ناظم الاطباء). چغ...
-
شغر
لغتنامه دهخدا
شغر.[ ش َ غ َ ] (اِ) چغر و سختی و ستبری که در پوست دست و اندام بسبب کار کردن و کار فرمودن پیدا شود. (از برهان ) (ناظم الاطباء). پوست که بر دست و پای مردم از کثرت کار سخت سیاه گردد و آنرا پینه نیز گویند، و بجای «ر»، «ه » نیز گفته اند، ظاهراً تصحیف است...
-
چغز
لغتنامه دهخدا
چغز. [ چ َ] (اِ) غوک بود آن که در آب بانگ زند و فاض (؟) و بتازی غنجموس [ کذا ]گویندش . (فرهنگ اسدی چ اقبال ). غوک باشد یعنی وزغ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ).بمعنی غوک است که بزغ باشد. (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ). نام جانوری است که آن را وزق و...
-
چغربیک
لغتنامه دهخدا
چغربیک . [ چ ِ ب َ ] (اِخ ) ابوسلیمان چغری بک داودبن میکائیل بن سلجوق پدر الب ارسلان . جغربک . جغری بک . جقربک . جقری بک . چغری بک : و میکائیل در ایام جوانی درحین محاصره ٔ قلعه ای از قلاع ترکستان بزخم تیری کشته شد و از او دو پسر ماند: طغرل بیک محمد و...
-
غوک
لغتنامه دهخدا
غوک . (اِ) جانوری است که در آب و زمین نمناک میماند، بعربی ضِفدِع (ضَفدَع ) گویند. (آنندراج ). حیوان کوچکی ذوالحیاتین که وزغ و چغر وچغز نیز گویند و به ترکی قرباغه نامند. (از ناظم الاطباء). جانوری است که در آب و خشکی هر دو زندگی کند.(فرهنگ نظام ). تلفظ...
-
گلخن
لغتنامه دهخدا
گلخن . [ گ ُ خ َ ] (اِ مرکب ) (از: گل = کردی کل ، حرارت ، جوش + خن ، خانه ، پسوند مکان ) گلخان ، کردی کول خن (بخاری )، طبری گولخوم . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آتشگاه حمام را گویند، و معنی ترکیبی این آتشخانه باشد چه گل به معنی اخگر آتش و خن خان...