کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چغانی رود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چغانی رود
لغتنامه دهخدا
چغانی رود. [ چ َ ] (اِخ ) چغان رود. منسوب به شهر چغان است . (انجمن آرا ذیل لغت چغانه ) : در چغانی رود اگر روزی فروشوید دو دست ماهیان را چون صدف در تن پدیدآید درر.فرخی .
-
واژههای مشابه
-
رضی چغانی
لغتنامه دهخدا
رضی چغانی . [ رَ ی ِ چ َ ] (اِخ ) یا رضی الدین چغانی یا صغانی یا صاغانی . رجوع به رضی الدین (حسن بن محمدبن حیدر...) شود.
-
حافظ چغانی
لغتنامه دهخدا
حافظ چغانی . [ ف ِ ظِ چ َ ] (اِخ ) رجوع به چغانی شود.
-
رضی الدین چغانی
لغتنامه دهخدا
رضی الدین چغانی . [ رَ ضی یُدْ دی ن ِ چ َ ](اِخ ) رضی الدین صغانی یا صاغانی . حسن بن محمدبن حیدر... صغانی . رجوع به رضی الدین (حسن بن محمد...) شود.
-
جستوجو در متن
-
چغان رود
لغتنامه دهخدا
چغان رود. [ چ َ ](اِخ ) نام رودخانه ای است که امروز سُرخَن گویند و چغانیان را مشروب سازد. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ذیل لغت چغانیان ). نام رودخانه ای است که در ناحیه ای واقع در مسیر علیای آمودریا جریان داشته و آن ناحیه را در قدیم چغان و چغانیان م...
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ] (اِخ ) اسعد وزیر (خواجه امیرعمید سیّد...) کدخدای امیر ابوالمظفر چغانی والی چغانیان و ممدوح فرخی :خواجه ٔ سید اسعد آنکه ازوست هرچه سعد است زیر هفت سما.خواجه بومنصور دستور عمید اسعد کزوست سعد اجرام سپهر و فخر اسلاف گهر...در چغانی رو...
-
چغانیان
لغتنامه دهخدا
چغانیان . [چ َ ] (اِخ ) معرب آن صغانیان . ناحیه ای است واقع در مسیر علیای آمودریا (جیحون ). مرکز این ناحیه نیز بهمین نام خوانده میشده و نسبت بدان چغانیانی یا چغانی است . نام رودخانه ای موسوم به «چغان رود» (که امروز سرخن بضم اول و فتح سوم گویند) که چغ...
-
رضی الدین
لغتنامه دهخدا
رضی الدین . [ رَ ضی یُدْ دی ] (اِخ ) رضی الدین چغانی یا رضی الدین صغانی یا رضی الدین صاغانی ، حسن بن محمدبن حسن بن حیدربن علی عمری حنفی . لغوی نحوی صغانی ، مکنی به ابوالفضایل . از مردم چغانیان ماوراءالنهر است . وی در لاهوربه سال 577 هَ . ق . متولد شد...
-
ابوالمظفر
لغتنامه دهخدا
ابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) چغانی . احمدبن محمد ملقب بفخر الدوله از آل محتاج و والی چغانیان . او ممدوح دقیقی و فرخی است و فرخی در مدح او سه قصیده دارد که از جمله قصیده ٔ معروف داغگاه است :فخر دولت بوالمظفرشاه با پیوستگان شادمان و شاد...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن فضل . برادرزاده ٔ ابوعلی (احمدبن محمدبن المظفربن محتاج ) ابوالمظفر طاهربن الفضل بن محمدبن المظفربن محتاج والی چغانیان بودو در سنه ٔ 377 وفات یافت و ترجمه ٔ حالش در لباب الالباب مذکور است (ج 1 صص 27-29) و وی امیری بغایت فاضل و...
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ] (اِخ ) ابومنصور (عمید...). کدخدا و دستور امیر ابوالمظفر چغانی . نظامی عروضی گوید: [ فرخی ] قصیده ای بگفت و عزیمت آن جانب [ چغانیان ] کرد ... پس برگی بساخت و روی بچغانیان نهاد و چون بحضرت چغانیان رسید بهارگاه بود و امیر بداغگاه و شنیدم...
-
داغگاه
لغتنامه دهخدا
داغگاه . (اِ مرکب )جای داغ بر بدن آدمی یا حیوان . داغ جای : بوسه بر داغگاه او دادی بندیی را ز بند بگشادی . نظامی . || آنجای از بشره که برآن داغ نهند. || دیوان کچهری چرا که کاغذها آنجا به مهر میرسند. (غیاث ). صاحب آنندراج آرد: در ایران جایی است که اکث...
-
فرخی
لغتنامه دهخدا
فرخی . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) سیستانی .علی بن جولوغ ، مکنی به ابوالحسن . شاعر بزرگ اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم و از جمله ٔ سرآمدان سخن درعهد خویش و در همه ٔ ادوار تاریخ ادبی ایران است . صورت صحیح اسم پدرش معلوم نیست جز آن که برخی مانند عوفی و دولتش...