کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چغانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چغانی
/čaqāni/
معنی
از مردم چغان: ◻︎ چغانی و شنگان و ختلان و بلخ / شده روز بر هرکسی تار و تلخ (فردوسی: ۷/۲۷۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چغانی
لغتنامه دهخدا
چغانی . [ چ َ ] (ص نسبی ) منسوب به چغان و اهل چغان . منسوب به «چغان » که بعضی آن را ناحیتی و برخی شهری در ماوراءالنهر دانسته اند. صغانی و صاغانی ، آن کس که در ناحیت یاشهر چغان میزیسته یا بدانجا منسوب بوده است . اهل چغان . تنی از مردم چغان . از مردم چ...
-
چغانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چغان، از بلاد قدیم ماوراءالنهر در کنار یکی از شعب جیحون) ‹چغانیانی، صغانی› [قدیمی] čaqāni از مردم چغان: ◻︎ چغانی و شنگان و ختلان و بلخ / شده روز بر هرکسی تار و تلخ (فردوسی: ۷/۲۷۶).
-
واژههای مشابه
-
رضی چغانی
لغتنامه دهخدا
رضی چغانی . [ رَ ی ِ چ َ ] (اِخ ) یا رضی الدین چغانی یا صغانی یا صاغانی . رجوع به رضی الدین (حسن بن محمدبن حیدر...) شود.
-
چغانی رود
لغتنامه دهخدا
چغانی رود. [ چ َ ] (اِخ ) چغان رود. منسوب به شهر چغان است . (انجمن آرا ذیل لغت چغانه ) : در چغانی رود اگر روزی فروشوید دو دست ماهیان را چون صدف در تن پدیدآید درر.فرخی .
-
حافظ چغانی
لغتنامه دهخدا
حافظ چغانی . [ ف ِ ظِ چ َ ] (اِخ ) رجوع به چغانی شود.
-
رضی الدین چغانی
لغتنامه دهخدا
رضی الدین چغانی . [ رَ ضی یُدْ دی ن ِ چ َ ](اِخ ) رضی الدین صغانی یا صاغانی . حسن بن محمدبن حیدر... صغانی . رجوع به رضی الدین (حسن بن محمد...) شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوالمظفر
لغتنامه دهخدا
ابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) فخرالدوله ٔ چغانی . رجوع به ابوالمظفر چغانی احمدبن محمد... شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد چغانی ، والی چغانیان . رجوع به ابوالمظفر چغانی ... شود.
-
ابوالمظفر
لغتنامه دهخدا
ابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) احمدبن محمد چغانی . رجوع به ابوالمظفر چغانی احمد بن محمد... شود.
-
ابوالمظفر
لغتنامه دهخدا
ابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) طاهربن فضل چغانی . رجوع به ابوالمظفر چغانی . طاهربن فضل ... شود.
-
ابوالمظفر
لغتنامه دهخدا
ابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) عبداﷲبن احمد چغانی . رجوع به ابوالمظفر چغانی عبداﷲ... شود.
-
حافظ صغانی
لغتنامه دهخدا
حافظ صغانی . [ ف ِ ص َ ] (اِخ ) رجوع به چغانی ... شود.
-
فخرالدوله
لغتنامه دهخدا
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ ) ابوالمظفر چغانی . رجوع به ابوالمظفر شود.