کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چغامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چغامه
/čaqāme/
معنی
= چکامه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چغامه
فرهنگ فارسی معین
(چَ مِ) (اِ.) نک چکامه .
-
چغامه
لغتنامه دهخدا
چغامه . [ چ َ م َ / م ِ ] (اِ) سرواد و شعر و چکامه . (فرهنگ اسدی ذیل لغت سرواد حاشیه ٔ ص 107) قصیده را گویند و آن بیتی چند باشد متوازیه ٔ متشارکه در ردیف و قافیه . مبتنی بر مطلعی و گریز و شرطیه زیاده بر هفده بیت . (برهان ). بمعنی قصیده و شعر. (انجمن ...
-
چغامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (ادبی) [قدیمی] čaqāme = چکامه
-
جستوجو در متن
-
چگامه
لغتنامه دهخدا
چگامه . [ چ َ م َ / م ِ ] (اِ) قصیده ٔ شعر باشد. (فرهنگ اسدی ). سرواد و چغامه و چکامه . (از فرهنگ اسدی چ اقبال حاشیه ٔ ص 107) قصیده ٔ شعر را گویند. (برهان ). قصیده را گویند و آن را چغامه نیز خوانند. (جهانگیری ). قصیده که آن را چغامه نیز گویند. (رشیدی...
-
چکامه سرایی
لغتنامه دهخدا
چکامه سرایی . [ چ َ م َ س َ ] (حامص مرکب ) شاعری و قصیده سرایی . سرودن چامه و چغامه . شعرسرایی . و رجوع به چکامه و چکامه سرای و چکامه سرودن شود.
-
چکامه سرودن
لغتنامه دهخدا
چکامه سرودن . [ چ َ م َ / م ِس ُ دَ ] (مص مرکب ) چامه و قصیده سرودن . شعر گفتن . شاعری و چغامه سرایی کردن . سخن نظم در شیوه ٔ قصیده گفتن . و رجوع به چکامه و چکامه سرای و چکامه سرایی شود.
-
چکامه
لغتنامه دهخدا
چکامه . [ چ َ م َ / م ِ] (اِ) قصیده را گویند وآن مطلعی است با ابیات متوازنه ٔ متشارکه در قافیه وردیف زیاده برهفده بیت ، مبتنی بر هفت شرط چنانکه نزد اهل این صنعت مبین است . (برهان ). شعر و قصیده است .(انجمن آرا) (آنندراج ). قصیده و چغامه . (ناظم الاطب...
-
چغانه
لغتنامه دهخدا
چغانه . [ چ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) نوعی ساز از ذوی الاوتار که با مضراب و زخمه نواخته میشده است . (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ذیل لغت شکافه ). نام سازی است که مطربان نوازند و بعضی گویند ساز قانون است . (برهان ). سازی است که مغنیان زنند. (صحاح الفرس ). ...
-
شعر
لغتنامه دهخدا
شعر.[ ش ِ ] (ع اِ) علم . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دانش . فقه . فهم . درک . ادراک . وقوف . (یادداشت مؤلف ). دانایی . (نصاب الصبیان ). || چکامه و چامه و سرود و نظم و بیت و سخن موزون و مقفا اگرچه بعضی قافیه را شرط شعر نمی دانند. (ناظم الاطباء)...