کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چشک
/češ[a]k/
معنی
۱. افزون؛ بیش: ◻︎ خرد چون شود کمتر و کام چشک / چنان دان که دیوانه گردد پچشک (فردوسی: لغتنامه: چشک).
۲. غالب.
۳. (اسم مصدر) افزونی؛ فراوانی.
۴. (اسم مصدر) برتری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چشک
فرهنگ فارسی معین
(چِ شْ یا شَ) 1 - (ص .) افزون ، بیش . 2 - (اِ.) افزونی ، غلبه .
-
چشک
لغتنامه دهخدا
چشک . [ چ ِش َ / چ ِ ] (ص ) بمعنی افزون و غالب . (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ). افزون . (انجمن آرا). افزون و غالب . (فرهنگ نظام ). بیش . زیاد. فراوان . بسیار : خرد چون شود کمتر و کام چشک چنان دان که دیوانه گردد بچشک . فردوسی (از انجمن آرا).|| (اِ) ...
-
چشک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] češ[a]k ۱. افزون؛ بیش: ◻︎ خرد چون شود کمتر و کام چشک / چنان دان که دیوانه گردد پچشک (فردوسی: لغتنامه: چشک).۲. غالب.۳. (اسم مصدر) افزونی؛ فراوانی.۴. (اسم مصدر) برتری.
-
واژههای مشابه
-
مردمک چشک
دیکشنری فارسی به عربی
مقلة العين
-
دهان چشک
لهجه و گویش تهرانی
مقداری که برای چشیدن در مغازه دم دست میگذارند .
-
جستوجو در متن
-
eyeball
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ابرو، تخم چشم، کرهء چشم، مردمک چشک، نینی چشم
-
مقلة العين
دیکشنری عربی به فارسی
کره ء چشم , تخم چشم , مردمک چشک , ني ني چشم