کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشم و نظر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چشم تنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (ص مر.) 1 - بخیل . 2 - حسود.
-
چشم چران
فرهنگ فارسی معین
( ~. چَ) (ص فا.) کسی که از روی هوس به زنان نگاه کند.
-
چشم چرانی
فرهنگ فارسی معین
( ~. چَ) (حامص .) نظربازی .
-
چشم دریده
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ دِ)(ص مر.)بی شرم ، بی حیا.
-
چشم روشنی
فرهنگ فارسی معین
( ~. رُ شَ) (اِمر.) پیشکشی که برای عروس وداماد یا تازه رسیده از سفر ببرند.
-
چشم زخم
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (اِمر.) آسیبی که از چشم بد به کسی رسد.
-
چشم شور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) چشمی که از آن چشم زخم به کسی یا چیزی برسد.
-
چشم غره
فرهنگ فارسی معین
( ~. غُ رِ) (عا.) (اِمر.) نگاه خشم - آلود. تهدید، تخویف .
-
چشم فسا
فرهنگ فارسی معین
( ~. فَ) (ص فا.) = چشم فساینده : کسی که افسون چشم زخم کند.
-
چشم نشین
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (ص فا.) کنایه از: محبوب ، معشوق .
-
چشم وهمچشمی
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ هَ چَ) (حامص .) رقابت ، حسادت .
-
شوخ چشم
فرهنگ فارسی معین
(چَ یا چِ) (ص مر.) بی شرم .
-
هم چشم
فرهنگ فارسی معین
( ~. چَ) (ص .) رقیب .
-
گربه چشم
فرهنگ فارسی معین
( ~ . چَ) (ص مر.) کبود چشم ، ازرق .
-
آویخته چشم
لغتنامه دهخدا
آویخته چشم . [ ت َ / ت ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه خلقةً چشمی مسترخی دارد. مُطْرِق .