کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشم به دهان دوخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چشم به دهان دوخته
واژهنامه آزاد
منتظر ادامۀ صحبت، منتظر صحبت کردن.
-
واژههای مشابه
-
کج چشم
لغتنامه دهخدا
کج چشم . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کج بین . لوچ . احول . کاج . (ناظم الاطباء): اقبل ، کج چشم چندانکه گویی بسوی بینی خود نگاه می کند. (منتهی الارب ).
-
گریه چشم
لغتنامه دهخدا
گریه چشم . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ چ َ ] (ص مرکب ) چشمان اشک آور یا اشکین .
-
گزیدن چشم
لغتنامه دهخدا
گزیدن چشم . [ گ َ دَ ن ِ چ َ ] (مص مرکب ) چشم زخم رسانیدن . (آنندراج ). چشم زخم خوردن : چنانکه نیل بود مانع پریدن چشم بخط رخ تو امان یافت از گزیدن چشم .صائب (از آنندراج ).
-
گل چشم
لغتنامه دهخدا
گل چشم . [ گ ُ ل ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سفیدی کوچک که بر سیاهی پیدا آید. (غیاث ). داغی که در سیاهی چشم گل کند. (آنندراج ). گل دیده . (مجموعه مترادفات ص 301).
-
گلاب چشم
لغتنامه دهخدا
گلاب چشم . [ گ ُ ب ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 42) : هرچند از آفتاب بود تلخی گلاب شد تلخ از ندیدن رویت گلاب چشم .صائب (از آنندراج ).
-
گستاخ چشم
لغتنامه دهخدا
گستاخ چشم . [ گ ُ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه از چشمهای او غضب و غصه ظاهر باشد و هر که آن چشم را ملاحظه نماید هیبتی در دلش جای کند یا آنکه از هیچ مهلکه و آفتی چشم خودرا بر هم نزند و نپوشد، بلکه چهار چشم باشد و این دلیل کمال تهور و بیباکی است . (آنندرا...
-
گران چشم
لغتنامه دهخدا
گران چشم . [ گ ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) بزرگ چشم . (منتهی الارب ). علی (بن ابیطالب ) مردی بود معتدل قامت ضخم شکم سخت عظیم ، سپید، سر و ریش بزرگ داشت چنانکه همه ٔ سینه بپوشانیدی و گران چشم بود، اما نیکوروی بود و با هیئت و موی بسیار بود بر سینه ٔ وی . (...
-
گرسنه چشم
لغتنامه دهخدا
گرسنه چشم . [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِن َ / ن ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از بخیل و ممسک باشد. (برهان ) (غیاث ) (انجمن آرا). حریص : مرغیم گنگ و مور گرسنه چشم کس چومن مرغ در حصار نکرد. خاقانی .ز من مرنج چو بسیار بنگرم سویت گرسنه چشمم و ...
-
eye-safe
محافظ چشم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] وسیلهای که از چشم در برابر تابش سلاح یا حسگرهای لیزری محافظت میکند
-
چشم انداختن
واژگان مترادف و متضاد
نگاه کردن، نگریستن، نظر افکندن، دید زدن، چشمگرداندن
-
چشم پوشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اغماض کردن، نادیده گرفتن، صرفنظر کردن، گذشت کردن، چشمپوشی کردن ۲. گذشتن، رها کردن
-
چشم خوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهچشمآمدن، بهنظرآمدن، دیده شدن، چشمزخمخوردن، چشمزده شدن ۲. محسوس بودن، مشخص بودن
-
چشم داشتن
واژگان مترادف و متضاد
توقع داشتن، امید داشتن، امیدوار بودن، آرزو داشتن، منتظربودن