کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشمیزک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چشمیزک
/če(a)šmizak/
معنی
دانهای سیاه و براق که برای معالجۀ چشمدرد به کار میرفته. چشمک؛ چشام؛ چشوم؛ چشخام؛ چاکشو؛ چاکشی؛ خاکشو؛ چاکسی؛ چشملان؛ تشن؛ حسبالسودان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چشمیزک
فرهنگ فارسی معین
(چَ زَ) (اِمصغ .) = چشمیزج . تشمیزج : دانه ای است سیاه به اندازة بهدانه و آن را از گیاهی که در حجاز و سودان روید بدست آرند و در طب قدیم مستعمل بود؛ چشمک ، چشام ، چشوم ، چشم .
-
چشمیزک
لغتنامه دهخدا
چشمیزک . [ چ َ / چ ِ زَ ] (اِ مرکب ) دانه ای است سیاه و لغزنده که با نبات در چشم کشند و معرب آن تشمیزج است . (برهان ) (آنندراج ). تشمیزج و چاکسو. (ناظم الاطباء). دانه ای است بقدر بهدانه و مثلث و سیاه و براق که در داروهای چشم بکار برند و معرب آن جشمیز...
-
چشمیزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جشمیزج، تشمیزک، تشمیزج› (زیستشناسی) [قدیمی] če(a)šmizak دانهای سیاه و براق که برای معالجۀ چشمدرد به کار میرفته. چشمک؛ چشام؛ چشوم؛ چشخام؛ چاکشو؛ چاکشی؛ خاکشو؛ چاکسی؛ چشملان؛ تشن؛ حسبالسودان.
-
جستوجو در متن
-
چشام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] če(a)šām =چشمیزک
-
چشخام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] če(a)šxām =چشمیزک
-
تشمیزج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: چشمیزک] (زیستشناسی) [قدیمی] tašmizaj = چشمیزک
-
تشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] tašan = چشمیزک
-
جشمیزج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] jašmizaj =چشمیزک
-
چشملان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] če(a)šmalān = چشمیزک
-
تشمیزج
فرهنگ فارسی معین
(تَ زَ) [ معر. چشمیزک ] (اِمصغ .) دارویی که در چشم ریزند؛ چشمیزک ، سیاه دانه .
-
جشمیزج
لغتنامه دهخدا
جشمیزج . [ ج َ زَ ] (معرب ، اِ) معرب چشمیزک . چشمیزک . تشمیزج . جشمک . رجوع به جشمک شود.
-
چشوم
لغتنامه دهخدا
چشوم . [ چ َ / چ ُ ] (اِ) چشمیزک و چاکسو و تشمیزک . داروی چشم . چُشُم . (در اصطلاح روستائیان خراسان ) و رجوع شود. به چشم و چشام و تشمیزج و چشمیزک و چاکسو.
-
جشمیزک
لغتنامه دهخدا
جشمیزک . [ ج َ زَ ] (معرب ، اِ) معرب چشمیزک . رجوع به جشمک شود.
-
تشمیزج
لغتنامه دهخدا
تشمیزج . [ ت َ زَ ] (اِ) چشمیزک است که شیرازیان چشم خوانند و آن تخمی است سیاه و املس که با نبات سایند و در چشم کشند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). معرب از فارسی ، دانه های سیاهی است که در یمن برآید و آن را در شفای بیماریهای چشم بکاربرند. (دز...