کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشمک زن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چشمک زن
لغتنامه دهخدا
چشمک زن . [ چ َ / چ ِ م َ زَ ] (نف مرکب ) چشمک زننده و بگوشه ٔ چشم اشاره کننده . (ناظم الاطباء). آن کس که چشمک میزند. رجوع به چشمک و چشمک زدن شود. || چشم بد رساننده . (ناظم الاطباء). چشم زن . چشم بدزن . چشم زخم زن . || جادوگر. (ناظم الاطباء). || چراغ...
-
واژههای مشابه
-
ice blink
یخچشمک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] منطقۀ نسبتاً روشن سطح زیرین اَبر که براثر بازتاب نور از یخ ایجاد میشود
-
ocellate
چشمکدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی سطحی که در آن، مانند چشم، یک لکۀ رنگی در داخل لکهای به رنگ دیگر قرار دارد
-
blinking 2
چشمکزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] خاموش و روشن شدن عنصر تصویری بر روی نمایشگر برای جلب توجه کاربر
-
snow blink, snow sky
برفچشمک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] منطقۀ نسبتاً روشن سطح زیرین اَبر که براثر بازتاب نور از برف ایجاد میشود
-
چشمک کردن
لغتنامه دهخدا
چشمک کردن . [ چ َ / چ ِ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چشمک زدن . با گوشه ٔ چشم اشاره کردن . نوعی بهم زدن چشم بقصد ایماء و اشاره : بچشمک کردنش از در مشو دور. نظامی .رجوع به چشمک و چشمک زدن شود.
-
چشمک زدن
دیکشنری فارسی به عربی
بريق , قوقع , مضرب , ومضة
-
چشمک،()زدن
لهجه و گویش تهرانی
کنایه و اشاره مخفی با چشم
-
blinking 1
چشمکزن 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] عنصری تصویری که متناوباً روشن و خاموش شود
-
flasher
چشمکزن 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] نوعی چراغ راهنمایی که بهطور متناوب و لحظهای خاموش و روشن شود
-
چشمک زدن (بویژه در مورد ستارگان)
دیکشنری فارسی به عربی
وميض
-
جستوجو در متن
-
eyewinker
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چشم چشمک زن
-
winker
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چشمک زدن، چشمک زن، چشم، مژه، چشم بند اسب