کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشمک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چشمک زن
لغتنامه دهخدا
چشمک زن . [ چ َ / چ ِ م َ زَ ] (نف مرکب ) چشمک زننده و بگوشه ٔ چشم اشاره کننده . (ناظم الاطباء). آن کس که چشمک میزند. رجوع به چشمک و چشمک زدن شود. || چشم بد رساننده . (ناظم الاطباء). چشم زن . چشم بدزن . چشم زخم زن . || جادوگر. (ناظم الاطباء). || چراغ...
-
چشمک زدن
دیکشنری فارسی به عربی
بريق , قوقع , مضرب , ومضة
-
چشمک،()زدن
لهجه و گویش تهرانی
کنایه و اشاره مخفی با چشم
-
blinking 1
چشمکزن 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] عنصری تصویری که متناوباً روشن و خاموش شود
-
flasher
چشمکزن 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] نوعی چراغ راهنمایی که بهطور متناوب و لحظهای خاموش و روشن شود
-
flashing light, FL 1
چراغ چشمکزن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، حملونقل ریلی، علوم نظامی] چراغی که دورۀ روشنی آن کوتاهتر از دورۀ خاموشی آن است
-
چشمک زدن (بویژه در مورد ستارگان)
دیکشنری فارسی به عربی
وميض
-
جستوجو در متن
-
awink
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چشمک
-
blinks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چشمک می زند، چشمک، نگاه مختصر، سوسو زدن نور چراغ، چشمک زدن، سوسو زدن، تجاهل کردن
-
winking
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چشمک، چشمک زدن، با چشم اشاره کردن، برق زدن، باز و بسته شدن
-
twinkles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چشمک زدن، چشمک، تلاءلو، بارقه، برق زدن یا تکان تکان خوردن
-
wink
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چشمک، چشمک زدن، با چشم اشاره کردن، برق زدن، باز و بسته شدن
-
twinkle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چشمک زدن، چشمک، تلاءلو، بارقه، برق زدن یا تکان تکان خوردن
-
winker
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چشمک زدن، چشمک زن، چشم، مژه، چشم بند اسب
-
ومضة
دیکشنری عربی به فارسی
چشمک زدن , سوسو زدن , تجاهل کردن , ناديده گرفته , نگاه مختصر , چشمک