کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشمه آب ملخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چشمه ارج
لغتنامه دهخدا
چشمه ارج . [ چ َم َ اَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع خنامان کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 230).
-
چشمه خانی
لغتنامه دهخدا
چشمه خانی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاده َ بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 15 هزارگزی جنوب خاوری نورآباد و 15 هزارگزی جنوبی راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه واقع است . جلگه ای است سردسیر و 90 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ها. محصولش غلات ، ت...
-
چشمه دار
لغتنامه دهخدا
چشمه دار. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) هر چیز که سوراخ سوراخ باشد مانند زره . (ناظم الاطباء) : یکی درع رخشنده ٔ چشمه دارکه در چشم نامد یکی چشمه وار. نظامی .حلقه دار. (آنندراج ). رجوع به چشمه شود.
-
چشمه دراز
لغتنامه دهخدا
چشمه دراز. [ چ َ م َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار که در 21 هزارگزی شمال باختری خسروآباد و 40 هزارگزی جنوب کوه چهل تن واقع است . محلی است کوهستانی و سردسیر که 220 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات و لبنیات . شغل اهالی زرا...
-
چشمه زن
لغتنامه دهخدا
چشمه زن . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ زَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) چشم زن . (ناظم الاطباء). رجوع به چشم زن شود.
-
چشمه سار
لغتنامه دهخدا
چشمه سار. [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع کوهستان بلوک زرند کرمان است و سیزده خانواده رعیت دارد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 234).
-
چشمه سنگی
لغتنامه دهخدا
چشمه سنگی . [ چ َ م َ س َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع مؤمن آباد قاینات است که قدیم النسق و بلاسکنه میباشد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 235).
-
چشمه کار
لغتنامه دهخدا
چشمه کار. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) کار خوب و پسندیده . (آنندراج ) : چاک در پیرهن یوسف عقل افکندندچشمه کاریست که در دست زلیخای دل است . صائب (از آنندراج ).رجوع به چشمه شود.
-
چشمه کبود
لغتنامه دهخدا
چشمه کبود. [ چ َ م َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش صالح آباد شهرستان ایلام که در 11 هزارگزی جنوب ایلام در شمال خاوری صالح آباد و 3 هزارگزی خاور شوسه ٔ ایلام به مهران واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 280 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ها، محصولش غلات ، توت...
-
چشمه میرزا
لغتنامه دهخدا
چشمه میرزا. [ چ ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که در 14هزارگزی جنوب خاوری قصبه رود و 3 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ عمومی تربت حیدریه به نیازآباد واقع است . دامنه و معتدل است و 56 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصول...
-
چشمه ٔ آتش
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ آتش . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کوره ٔ آهنگری و جز آن . || آفتاب . (ناظم الاطباء). کنایه از خورشید و چشمه ٔ خورشید. چشمه ٔ آتش فشان . رجوع به چشمه ٔ آتش فشان شود.
-
چشمه ٔ آتشفشان
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ آتشفشان . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ت َ ف َ / ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ). کنایه از آفتاب باشد. (انجمن آرا). مرادف چشمه ٔ خاوری و چشمه ٔ گرم . (از انجمن آرا). کنایه از آفتاب . (آنندراج ). مرادف چشمه ٔ گر...
-
چشمه ٔ اختوخ
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ اختوخ . [ چ َم َ اَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع خنامان کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 230).
-
چشمه ٔ ارس
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ ارس . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ اَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از رود ارس که در سرحد شمالی ایران جاری است : چو دختر آمدم از بعد اینچنین پسری سرشک چشم من از چشمه ٔ ارس بگذشت .خاقانی .
-
چشمه ٔ ایروانی
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ ایروانی . [ چ ِ م َ ی ِ رَ ] (اِخ ) تخلص شعری رضاقلیخان فرزند محمدخان قاجار ایروانی که از امرای دربار شاهزاده محمودمیرزا خلف خاقان بوده و سالها در نهاوند ریاست پیشخدمتان او را داشته است و شعر هم میسروده . (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 92).