کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشملان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چشملان
/če(a)šmalān/
معنی
= چشمیزک
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چشملان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) مردمک چشم . حدقه .
-
چشملان
لغتنامه دهخدا
چشملان . [ چ َ / چ ِ م َ] (اِ) مردمک چشم . || حدقه . (ناظم الاطباء). || چاکسو. (ناظم الاطباء). داروی چشم .
-
چشملان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] če(a)šmalān = چشمیزک
-
جستوجو در متن
-
چشمیزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جشمیزج، تشمیزک، تشمیزج› (زیستشناسی) [قدیمی] če(a)šmizak دانهای سیاه و براق که برای معالجۀ چشمدرد به کار میرفته. چشمک؛ چشام؛ چشوم؛ چشخام؛ چاکشو؛ چاکشی؛ خاکشو؛ چاکسی؛ چشملان؛ تشن؛ حسبالسودان.