کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چسبیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چسبیدن
/časbidan/
معنی
۱. متصل شدن و پیوستن چیزی به چیز دیگر با مادهای چسبناک.
۲. (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] چیزی را محکم به دست گرفتن.
۳. [عامیانه، مجاز] محکم پیوستن به کسی یا چیزی.
۴. [عامیانه، مجاز] مطلوب و دلپذیر بودن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پیوستن، متصلشدن
۲. محکم گرفتن
۳. التصاق
۴. محکمشدن
۵. تمسک
۶. مشغول شدن، سرگرم شدن
فعل
بن گذشته: چسبید
بن حال: چسب
دیکشنری
adhere, cling, fasten, glue, stick
-
جستوجوی دقیق
-
چسبیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیوستن، متصلشدن ۲. محکم گرفتن ۳. التصاق ۴. محکمشدن ۵. تمسک ۶. مشغول شدن، سرگرم شدن
-
چسبیدن
فرهنگ فارسی معین
(چَ دَ) (مص ل .) 1 - متصل شدن چیزی به چیز دیگر چنان که جدا کردن آن ها دشوار باشد. 2 - چیزی را محکم به دست گرفتن . 3 - محکم پیوستن به کسی یا چیزی . 4 - میل کردن ، متمایل شدن .
-
چسبیدن
لغتنامه دهخدا
چسبیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) رجوع به چسب و چسپ و چسپیدن شود.
-
چسبیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹چسبیدن، چسفیدن، چپسیدن، چفسیدن› časbidan ۱. متصل شدن و پیوستن چیزی به چیز دیگر با مادهای چسبناک.۲. (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] چیزی را محکم به دست گرفتن.۳. [عامیانه، مجاز] محکم پیوستن به کسی یا چیزی.۴. [عامیانه، مجاز] مطلوب و دلپذیر ب...
-
چسبیدن
دیکشنری فارسی به عربی
التزم به , تماسک , شق , صمغ , عصا , قبضة
-
چسبیدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bečasbi طاری: čawsây(mun) طامه ای: časbâɂan طرقی: časbâymun کشه ای: čawsâymun نطنزی: časbâɂan
-
چسبیدن
لهجه و گویش تهرانی
لذت دادن.غذا چسبید!
-
واژههای مشابه
-
چَسبیدَن
لهجه و گویش بختیاری
časbidan شروع بهکار کردن، شتاب کردن bečasb>:زودباش، عجله کن> .
-
چسبیدن به
دیکشنری فارسی به عربی
علق , قبضة
-
جر و مر چسبیدن
لغتنامه دهخدا
جر و مر چسبیدن . [ ج ِرْ رُ م ِرْر / ج ِ رُ م ِ چ َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه خانگی . اصرار ورزیدن . نهایت الحاح کردن . سخت خواهش کردن و بیشتر برای نرفتن آن که خواهد رفتن ، به اصراری تمام مانع از رفتن شدن یا به کاری داشتن . (یادداشت مؤلف ): جر و...
-
صدای جرنگ (مثل صدای افتادن پول خرد) چسبیدن
دیکشنری فارسی به عربی
تعلق
-
واژههای همآوا
-
چَسبیدَن
لهجه و گویش بختیاری
časbidan شروع بهکار کردن، شتاب کردن bečasb>:زودباش، عجله کن> .