کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چسباندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چسباندن
/časbāndan/
معنی
۱. وصل کردن و پیوند کردن دو چیز بهوسیلۀ مادهای چسبناک.
۲. نسبت دادن اتهامی به کسی.
۳. خود را به کسی علاقمند یا وابسته نشان دادن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
متصل کردن، وصل کردن، پیوند زدن، چسبانیدن
فعل
بن گذشته: چسباند
بن حال: چسبان
دیکشنری
affix, attach, attachment, fasten, glue, jam, plaster, post, stick
-
جستوجوی دقیق
-
چسباندن
واژگان مترادف و متضاد
متصل کردن، وصل کردن، پیوند زدن، چسبانیدن
-
چسباندن
لغتنامه دهخدا
چسباندن .[ چ َ دَ ] (مص ) رجوع به چسب و چسپ و چسپاندن شود.
-
چسباندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹چسپانیدن، چسفانیدن، چسبانیدن› časbāndan ۱. وصل کردن و پیوند کردن دو چیز بهوسیلۀ مادهای چسبناک.۲. نسبت دادن اتهامی به کسی.۳. خود را به کسی علاقمند یا وابسته نشان دادن.
-
چسباندن
دیکشنری فارسی به عربی
اربط , اسمنة , صمغ , عصا , لثة , معجون
-
چسباندن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bečasbeni طاری: čawsnây(mun) طامه ای: časbenâɂan طرقی: čawnâymun کشه ای: čawnâymun نطنزی: časbenâɂan
-
واژههای مشابه
-
وصله چسباندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. چَ دَ) [ ع - فا. ] 1 - (مص م .) پینه زدن . 2 - (عا.) تهمت زدن .
-
بخاک چسباندن
لغتنامه دهخدا
بخاک چسباندن . [ ب ِ چ َ دَ ] (مص مرکب ) به خاک انداختن . به خاک رساندن . || کنایه از خوار و ذلیل ساختن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || رسوا کردن . (آنندراج ).
-
چسباندن اعلامیه
دیکشنری فارسی به عربی
إلصاق الإعلان
-
تاپاله چسباندن
لهجه و گویش تهرانی
ماچ آبدار کردن
-
جستوجو در متن
-
متصل کردن
فرهنگ واژههای سره
چسباندن
-
الصاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'elsāq چسباندن.
-
denticate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چسباندن
-
pasteup
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چسباندن تا