کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چزک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چزک
/čezk/
معنی
=جوجهتیغی: ◻︎ سینه را ساز همچو چزک حصار / زآن سپس باش گو جهان پرمار (سنائی: ۱۹۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چزک
فرهنگ فارسی معین
(چِ) (اِ.) خارپشت .
-
چزک
لغتنامه دهخدا
چزک . [ چ ِ ] (اِ) بمعنی چزغ است که خارپشت باشد. (برهان ) (آنندراج ). خارپشت باشد. (جهانگیری ) (انجمن آرا). چزغ و خارپشت . (ناظم الاطباء). چزغ . (فرهنگ نظام ) : سینه را همچو چزک ساز حصارزان سپس باش گو جهان پر مار. سنائی .چزک را چون نه تیغ و نه سپر اس...
-
چزک
لغتنامه دهخدا
چزک . [ چ ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است از توابع بلوک دربقاضی نیشابور که در هشت فرسنگی شهر واقعست . هوایش معتدل است و 36 خانوار سکنه دارد. زراعتش آبی و دیمی است و زراعت آبی از آب قنات مشروب میشود». (از مرآت البلدان ج 4 ص 226). دهی...
-
چزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چزغ، چژک، چژهم› (زیستشناسی) [قدیمی] čezk =جوجهتیغی: ◻︎ سینه را ساز همچو چزک حصار / زآن سپس باش گو جهان پرمار (سنائی: ۱۹۰).
-
جستوجو در متن
-
چزغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] čezq =چزک
-
چزغ
لغتنامه دهخدا
چزغ . [ چ ِ ] (اِ) خارپشت را گویند. (برهان ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). چزک . رجوع به چزک و چژک شود.
-
چژ
لغتنامه دهخدا
چژ. [ چ َ ] (اِ) قنفذ. (مهذب الاسماء). خارپشت . رجوع به چزک و چژک و چزغ شود.
-
چهازشک
لغتنامه دهخدا
چهازشک . [ چ ِ زِ ] (اِخ ) دیهی است متصل به فرخار (فرخاردیس ) که اکنون جزء نیشابور است و آن را چِزک میگویند. (از تعلیقات مرحوم بهمنیار بر تاریخ بیهق ).
-
چژک
لغتنامه دهخدا
چژک . [ چ ِ ژَ ] (اِ) خارپشت . (نسخه ای از فرهنگ سروری ). چزغ و خارپشت را گویند. (لغات متفرقه در ج 4 برهان ص 2462 چ معین ) : سینه را همچو چژک ساز حصارزان سپس گو همه جهان پر مار . سنائی (از نسخه ٔ فرهنگ سروری ).رجوع به چزغ و چزک و چژ شود.
-
زکاسه
لغتنامه دهخدا
زکاسه . [ زُ س َ / س ِ ] (اِ) خارپشتی را گویند که خارهای خود راچون تیر اندازد و به عربی ابومدلج خوانند. (برهان ) (آنندراج ). زکاشه . خارپشت تیرانداز و ابومدلج . (ناظم الاطباء). و به شین معجمه و زای فارسی هم آمده است . (آنندراج ). جانوری است خزنده که ...
-
تشی
لغتنامه دهخدا
تشی . [ ت َ ] (اِ) خارپشت کلان را گویند که خارهای خود را مانند تیر اندازد و بعضی گویند به این معنی عربی است . (برهان ). خارپشت بزرگ را گویند که خارهای ابلق سیاه و سفید دارد و چون کسی را بیند خود را حرکتی دهد، خارهای خود را مانندتیر پراند و فرورود و آ...
-
خارپشت
لغتنامه دهخدا
خارپشت . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) جانوری است معروف . گویند مار افعی را می گیرد و سر به خود فرومی کشد و مارخود را چندان بر خارهای پشت او می زند که هلاک می شود و در زمین سوراخ کرده می ماند و بر پشت و دم آن مثل دوک خارها باشند. (آنندراج ) (برهان قاطع) (غیاث ا...