کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چریدن
/ča(e)ridan/
معنی
۱. گردش کردن و علف خوردن حیوانات علفخوار در چراگاه؛ چرا کردن.
۲. [مجاز] بهره بردن از غذا و تمتعات دیگر: ◻︎ شما دست شادی و خوردن برید / به یک هفته ایدر چمید و چرید (فردوسی: ۴/۳۵۰).
۳. [مجاز] خوردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. چرا کردن، علفچری کردن، علف خوردن
۲. پلکیدن، ولگشتن، پرسه زدن،
۳. خوردن
فعل
بن گذشته: چرید
بن حال: چر
دیکشنری
graze
-
جستوجوی دقیق
-
چریدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. چرا کردن، علفچری کردن، علف خوردن ۲. پلکیدن، ولگشتن، پرسه زدن، ۳. خوردن
-
چریدن
فرهنگ فارسی معین
(چَ دَ) (مص ل .) چرا کردن ، علف خوردن در چراگاه .
-
چریدن
لغتنامه دهخدا
چریدن . [ چ َ دَ ] (مص ) گیاه خوردن ستوران و چارپا، نسبت آن بسوی طیور نیز آمده . (آنندراج ). گیاه خوردن و علف خوردن چارپا، در باغ و صحرا و مرغزار و چمن و جز آن در صورتیکه وی را رها کرده باشند. (ناظم الاطباء). بریدن حیوان گیاه زمین را با دندان یا منقا...
-
چریدن
لغتنامه دهخدا
چریدن . [ چ ُ دَ ] (مص ) درلهجه ٔ قزوینی ، پوسیدن .
-
چریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ča(e)ridan ۱. گردش کردن و علف خوردن حیوانات علفخوار در چراگاه؛ چرا کردن.۲. [مجاز] بهره بردن از غذا و تمتعات دیگر: ◻︎ شما دست شادی و خوردن برید / به یک هفته ایدر چمید و چرید (فردوسی: ۴/۳۵۰).۳. [مجاز] خوردن.
-
چریدن
دیکشنری فارسی به عربی
تصفح , خدش , عشب
-
چریدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bečeri طاری: čerây(mun) طامه ای: čerâɂan طرقی: čarâymun کشه ای: čarâymun نطنزی: čerâɂan
-
چریدن
لهجه و گویش تهرانی
خوردن به شوخی
-
واژههای مشابه
-
چُرّیدَن
لهجه و گویش بختیاری
čorridan ادرار کردن.
-
گیا چریدن
لغتنامه دهخدا
گیا چریدن . [ چ َ دَ ] (مص مرکب ) مخفف گیاه چریدن . علف خواری کردن . در گیاه زار چرا کردن . رجوع به گیاه چریدن شود.
-
گیاه چریدن
لغتنامه دهخدا
گیاه چریدن . [ چ َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به گیا چریدن شود.
-
چریدن گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ča(e)ridangāh جای چریدن حیوانات علفخوار؛ چراگاه؛ مرتع.
-
چریدن در
دیکشنری فارسی به عربی
مرعي
-
وُر چَریدن
لهجه و گویش بختیاری
vor-čaridan ایستادن چارپا بر روى دو پا و دستها را به درخت یا دیوار تکیه دادن، از درخت بالا رفتن گربه.