کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرک شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
pyogenic arthritis
مفصلآماس چرکزا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] مفصلآماسی که براثر عفونت باکتریایی به وجود آمده باشد
-
pyomyositis,spontaneous bacterial myositis,tropical pyomyositis
چرکماهیچهآماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] نوعی ماهیچهآماس که براثر عفونت باکتریایی، بیشتر در نواحی گرمسیری، ایجاد میشود
-
رنگ چرک تاب
لغتنامه دهخدا
رنگ چرک تاب . [ رَ گ ِ چ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رنگی که بر آن چرک کم معلوم می شود مثل رنگ سیاه و سبز ماشی و طوسی . (آنندراج ) : روز سیاه پرده ٔ آلوده دامن است ممنون بخت خویشم از این رنگ چرک تاب .تأثیر (از آنندراج ).
-
چرک و پرک
لغتنامه دهخدا
چرک و پرک . [ چ ِ ک ُ پ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چرک و چپول . چرک و شوخ . شوخ و کثافت . رجوع به چرک و «چرک و چپول » شود.
-
چرک و چپول
لغتنامه دهخدا
چرک و چپول . [ چ ِ ک ُ چ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چرک و پرک . چرک و شوخ . شوخ و کثافت . و رجوع به چرک و «چرک و پرک » شود.
-
چرک و خون
لغتنامه دهخدا
چرک و خون . [چ ِ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) چرک آلوده بخون . چرک خون آلود که از زخم یا دمل آید. خون مخلوط با چرک .
-
چرک سیاه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
وساخة
-
چرک گوشة چشم
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: qey طاری: qey طامه ای: qey طرقی: qey کشه ای: qey نطنزی: qey
-
چرک و پاکی
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
چِرک و پِرک
فرهنگ گنجواژه
کثافت، بوی چربی،کثیف.
-
چِرک و چوروک
فرهنگ گنجواژه
کثیف.
-
چرک و چیل
فرهنگ گنجواژه
کثیف.
-
چرک و چیویل
فرهنگ گنجواژه
کثیف.
-
چِرک و خون
فرهنگ گنجواژه
مایعات زخم و جراحت.
-
جستوجو در متن
-
putrefies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرابکاری، گندیدن، متعفن شدن، پوسیدن، فاسد شدن، چرک نشستن، چرک کردن، گنداندن