کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرک آهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چرک ناخن
لغتنامه دهخدا
چرک ناخن . [ چ ِ ک ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کثافت ناخن . آلودگی زیر ناخن . ماده ٔ چرکین کثیفی که در زیر ناخن گرد آید. تُف ّ. (منتهی الارب ). رجوع به چرک شود.
-
چرک آباد
لغتنامه دهخدا
چرک آباد. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی ازدهستان مرکور بخش سلوانا شهرستان ارومیه که در 31هزارگزی جنوب خاوری سلوانا و 4هزارگزی جنوب ارابه رو دیزج بزیوه واقعست . دره و سردسیر است و 160 تن سکنه دارد. آبش از کوهستان و چشمه ، محصولش غلات ، حبوبات و توتون ،شغل اهالی ...
-
چرک آلود
لغتنامه دهخدا
چرک آلود. [ چ ِ ] (ن مف مرکب ) چرکین . (آنندراج ).چرکین و ناپاک و پلید و ملوث و کثیف . (ناظم الاطباء). چرک آلوده . چرکن . || زخم آلوده به چرک و ریم . ریمناک . رجوع به چرک و چرک آلوده و چرکین شود.
-
چرک آلوده
لغتنامه دهخدا
چرک آلوده . [ چ ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چرک آلود. آلوده به چرک . دَرِن . مِدرَن . (منتهی الارب ). رجوع به چرک و چرک آلود و چرکین شود.
-
چرک خانه
لغتنامه دهخدا
چرک خانه . [ چ ُ رَ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چری بخش حومه ٔ شهرستان قوچان که در 48هزارگزی شمال باختری قوچان واقع است . کوهستانی و معتدل است و 87 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ا...
-
چرک شده
لغتنامه دهخدا
چرک شده . [ چ ِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آلوده شده . چرکین . (ناظم الاطباء). شوخگن . کثیف . ناپاک . رجوع به چرک و چرک شدن و چرکین شدن شود.
-
چرک آلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹چرکآلوده› čerk[']ālud آلودهبهچرک؛ چرکین؛ پلید؛ کثیف؛ ریمناک.
-
چرک شدن
دیکشنری فارسی به عربی
تربة , خطا
-
چرک نویس
دیکشنری فارسی به عربی
مسودة
-
چرک دار
دیکشنری فارسی به عربی
هرة
-
چرک وکثیف
دیکشنری فارسی به عربی
اسود
-
چرک کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قيح , لطخة , وساخة
-
چرک زخم
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: čerk / ǰerâhat طاری: čerk / ǰerahat طامه ای: čerk طرقی: čerk / ǰörâhat کشه ای: čerk نطنزی: čerk / ǰerâhat
-
چرک گوش
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: čerk-e guš طاری: čerk-e göš طامه ای: čerk-e guš طرقی: čerk-e göš / ǰerm کشه ای: čerk-e göš نطنزی: čerk-e guš
-
چِرک مُرد
لهجه و گویش تهرانی
پارچه ای که چرک از آن پاک نشود