کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرکین کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چرکین کردن
دیکشنری
begrime, contaminate, dirty, mire, smirch, smudge, spot, sully
-
جستوجوی دقیق
-
چرکین کردن
لغتنامه دهخدا
چرکین کردن . [ چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کثیف کردن . آلوده کردن . شوخگین کردن . تَدنیس . (منتهی الارب ). رجوع به چرک و چرکن و چرکین شود.- چرکین کردن دل کسی را ؛ افسرده و ملول و آزرده خاطر ساختن او را.
-
واژههای مشابه
-
یقه چرکین
لغتنامه دهخدا
یقه چرکین . [ ی َ ق َ / ق ِ چ ِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح عامیانه )یخه چرکین . تنگدست . سخت بی بضاعت . بیچاره که از مستمندی ، توانایی شستن لباس خود ندارد. || کنایه از مردم عامی و دهاتی و کارگر. اخلاق این طبقه در حفظ ناموس و شرف و رعایت اخلاق زیردستان از اخ...
-
یقه چرکین
فرهنگ فارسی معین
( ~. چِ) [ تر - فا. ] (ص مر.) (عا.) تنگدست ، بیچاره .
-
چرکین شدن
لغتنامه دهخدا
چرکین شدن . [ چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کثیف و ناپاک شدن . (ناظم الاطباء). تَغب . اِتِّساخ . اِستیساخ . (منتهی الارب ). چرکن شدن . شوخگین شدن . آلوده و ملوث شدن . رجوع به چرک و چرکین شود. || ریم آلود شدن . (ناظم الاطباء). چرک آلودشدن زخم . ریمناک شدن ج...
-
چرکین جامه
لغتنامه دهخدا
چرکین جامه . [ چ ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) آنکه جامه ٔ کثیف و چرک آلود بتن دارد. کنایه از شخص فقیر و بی چیز : سلطان محمود چون بدروازه ٔ شهر رسید چشمش در میان نظارگیان بر پسری افتاد چرکین جامه ... اما سخت نیکوروی . (نوروزنامه ). رجوع به چرکین شود. || (ا...
-
زخم چرکین
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: jerâhat طاری: ǰerâhat طامه ای: čerk طرقی: ǰerâhat/čerki کشه ای: ǰerâhat نطنزی: jarâhat
-
دل چرکین
لهجه و گویش تهرانی
آزرده
-
دل چرکین
لهجه و گویش بختیاری
del-čerkin دل چرکین، ناراضى، دل آزرده.
-
جستوجو در متن
-
ماده کردن
واژگان مترادف و متضاد
چرک کردن، عفونت کردن، چرکین شدن، عفونی شدن
-
befouled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کثیف، چرکین کردن، کثیف کردن، الوده کردن
-
befouling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی اختیار، چرکین کردن، کثیف کردن، الوده کردن
-
befouls
دیکشنری انگلیسی به فارسی
befouls، چرکین کردن، کثیف کردن، الوده کردن
-
befoul
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی فایده، چرکین کردن، کثیف کردن، الوده کردن