کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چرکی
لغتنامه دهخدا
چرکی . [ چ ِ ] (ص نسبی ) چرکین . چرکدار. کثیف . آلوده . ناپاک . || ریمناک . زخم چرکین .
-
چرکی
دیکشنری فارسی به عربی
ماء آسن , نتن , هرة
-
واژههای مشابه
-
ورم چرکی
دیکشنری فارسی به عربی
خراج
-
یقه چرکی
لهجه و گویش تهرانی
عامی ،کارگر زحمتکش
-
یخه چرکی
لهجه و گویش تهرانی
فقیر،کارگر
-
جوش (دانۀ چرکی)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: süǰ / türk طاری: ǰuš طامه ای: vüš طرقی: ǰuš کشه ای: ǰuš نطنزی: yuš / türka
-
جستوجو در متن
-
غَسَّاقٌ
فرهنگ واژگان قرآن
چرکي که تعفن بسيار داشته باشد .
-
پلشتی
واژهنامه آزاد
پلیدی، چرکی
-
dinginess
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خستگی، چرکی، دودی رنگی
-
ژفک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] žafk چرکی که در گوشۀ چشم جمع میشود.
-
دٌمل، دمبل، دُنبل
لهجه و گویش تهرانی
دمل،جوش چرکی
-
دونه
لهجه و گویش تهرانی
دمل، جوش چرکی
-
عقربک
لهجه و گویش تهرانی
ورم چرکی گوشه ناخن