کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چروک کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چروک کردن
دیکشنری فارسی به عربی
طوق
-
واژههای مشابه
-
wrinkle finish
نماپوشۀ چروک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] پوششی که سطح آن چروکهایی با ابعاد تقریباً یکسان دارد
-
چروک شدن
واژگان مترادف و متضاد
چروکبرداشتن، چروک خوردن، چیندار شدن، چروکافتادن، ناصاف شدن، چروکیده شدن ≠ صافشدن
-
چروک افتادن
لغتنامه دهخدا
چروک افتادن . [ چ ُ اُ دَ ] (مص مرکب )چروک شدن . در تداول عامه ، چین افتادن پوست بدن یا جامه و غیره . در تداول عوام ، چین و چروک شدن دست و صورت یا لباس و جز آن . رجوع به چروک و چروک شدن شود.
-
چروک برداشتن
لغتنامه دهخدا
چروک برداشتن . [ چ ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) چروک شدن جامه بسبب نشستن یا بعلت دیگر. چروک خوردن . ناصاف شدن جامه یا پارچه بسببی . ناصاف شدن جامه یا پارچه . رجوع به چروک شدن و چروک خوردن شود.
-
چروک خوردن
لغتنامه دهخدا
چروک خوردن . [ چ ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) چروک افتادن . ترنجیدن . چروک شدن پوست بدن یا جامه یا پارچه وجز اینها. چروک برداشتن چیزی . چین و چروک خوردن . رجوع به چروک افتادن و چروک برداشتن و چروک شدن شود.
-
چروک داشتن
لغتنامه دهخدا
چروک داشتن . [ چ ُ ت َ ] (مص مرکب ) باچین و چروک بودن . چین و شکنج داشتن پوست بدن یا جامه یا پارچه و جز اینها. ناصاف بودن پارچه یا جامه .
-
چروک شدن
لغتنامه دهخدا
چروک شدن . [ چ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چروکیدن . پرچین و شکنج شدن پوست بدن در اثر پیری یا بسبب دیگر.تاه شدن و ناصاف شدن جامه یا پارچه بعلتی . ناصاف شدن . چین و شکن افتادن در پوست بدن یا در جامه و امثال آن . چین و چروک برداشتن . چین خوردن . رجوع به چروک...
-
چروک خوردگی
لغتنامه دهخدا
چروک خوردگی . [ چ ُ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) تاخوردگی . ترنجیدگی . چین خوردگی پوست بدن یا جامه یا پارچه و امثال آن . رجوع به چروک خوردن شود.
-
چروک خورده
لغتنامه دهخدا
چروک خورده . [ چ ُ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چین خورده . تاه خورده . ناصاف شده . چین و چروکدار شده . رجوع به چروک خوردن شود.
-
چروک شده
لغتنامه دهخدا
چروک شده . [ چ ُ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چین و چروک خورده . ناصاف شده . چروکیده . رجوع به چروک شدن شود.
-
چروک شدن
دیکشنری فارسی به عربی
انکمش
-
چروک پروک
فرهنگ گنجواژه
ناصاف.
-
چین و چروک خوردن
لغتنامه دهخدا
چین و چروک خوردن . [ ن ُ چ ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) تا خوردن .شکن یافتن . کیس برداشتن . بسیار نورد و شکن یافتن .