کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرند و پرند گفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چرند و پرند گفتن
لغتنامه دهخدا
چرند و پرند گفتن . [چ َ رَ دُ پ َ رَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) چرند گفتن . پرت وپلا گفتن . حرف مفت زدن . چرت و پرت گفتن . مهمل بافتن .رجوع به «چرند» و «چرند پرند» و «چرند گفتن » شود.
-
جستوجو در متن
-
چرندپرند
لغتنامه دهخدا
چرندپرند. [ چ َ رَ پ َ رَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چرند. چرند و پرند. پرت و پلا. چرت و پرت . هذیان . سخن مهمل و بیهوده . حرف مفت . رجوع به «چرند» و «چرند گفتن » و «چرند و پرند» شود.
-
هادران و پادران
فرهنگ گنجواژه
چرت و پرت، چرند و پرند.
-
چرندگویی
لغتنامه دهخدا
چرندگویی . [ چ َ رَ ](حامص مرکب ) یاوه گویی . حرف مفت زنی . مهمل بافی . پرت و پلا گویی . رجوع به چرند و پرند گفتن و چرندگوی شود.
-
مزخرف
واژهنامه آزاد
پوچ-چرند-چرند و پرند-ژاژ-سخن بیهوده-لیچار-یاوه
-
هاداران پاداران
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) (عا.) چرند و پرند، چرت و پرت .
-
دری وری
لغتنامه دهخدا
دری وری . [ دَ وَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) حرف یاوه و مفت و مزخرف و بی ربط. (فرهنگ لغات عامیانه ). هذیان . چرند و پرند. سخن بیهوده . لاطائل . (یادداشت مرحوم دهخدا). سخن بی سروته .- دری وری گفتن ؛ پرت و پلا گفتن . ول گفتن . پرت گفتن . مغالطه کردن . جو...
-
پرت
لغتنامه دهخدا
پرت . [ پ َ ] (ص ) در تداول عوام ، سخن ناروا و نا به وجه . چرند و پرند. پرت و پلا. ترت و پرت . || از راه به یکسو شو! بَرد! : در زمانیشان بسازد تَرت و مَرت کس نیارد گفتنش از راه پرت ! مولوی . || منحرف از صواب .- از مرحله پرت بودن ؛ از موضوع سخن یا از...
-
پرت و پلا
فرهنگ فارسی معین
(پَ تُ پَ) (ص مر.) 1 - پراکنده ، پخش و پلا. 2 - بیهوده ، چرند و پرند.
-
هاداران پاداران
لغتنامه دهخدا
هاداران پاداران . (اِ مرکب ، ازاتباع ) ترت و پرت . چرند و پرند. (یادداشت مؤلف ).
-
پرند
لغتنامه دهخدا
پرند. [ پ َ رَ ] (ا، ق ) بمعنی پرندوش است . (جهانگیری ). و رجوع به پرندوش شود.
-
لیچار گفتن
لغتنامه دهخدا
لیچار گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عوام و زنان ، گفتارهای بیهوده و بی معنی و هم کمی بی سامان گفتن .بی معنی گفتن . چرند و مهمل گفتن . بد و بیراه گفتن .
-
برند
لغتنامه دهخدا
برند. [ ب َ رَ ] (اِ) حریر ساده . (از برهان ). پرند. و رجوع به پرند شود.
-
پرند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: parand, parvand] ‹برند، فرند، پرنگ› parand ۱. (زیستشناسی) درختچهای کوچک از تیرۀ ریواس، با بوتۀ پرشاخ، ساقۀ خاکستری، برگهای باریک و نوکتیز، و میوۀ بالدار.۲. [قدیمی] نوعی پارچۀ ابریشمی ساده و بینقش؛ حریر: ◻︎ سه نگردد بریشم ار او را...