کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چرم
/čarm/
معنی
۱. پوست دباغیشدۀ حیوانات.
۲. [قدیمی] پوست بدن حیوان: ◻︎ بیفکند گوری چو پیل ژیان / جدا کردش از چرم تن تا میان (فردوسی: ۲/۲۵).
۳. [قدیمی] پوست بدن انسان: ◻︎ بجوشیدش از دیدگان خون گرم / به دندان همیکند از تنش چرم (عنصری: ۳۵۹).
۴. [قدیمی] زه کمان.
〈 چرم کمان: [قدیمی] زه کمان.
〈 چرم گور: [قدیمی] = 〈 چرم گوزن: ◻︎ چو بر شاخ آهو کشد چرم گور / بدوزد سر مور بر پای مور (نظامی۵: ۷۸۹).
〈 چرم گوزن: [قدیمی] زه کمان؛ چلۀ کمان: ◻︎ بمالید چاچیکمان را به دست / به چرم گوزن اندرآورد شست (فردوسی: ۷/۵۳۹).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ادیم، پوست، تیماج، پوستدباغیشده
دیکشنری
leather
-
جستوجوی دقیق
-
چرم
واژگان مترادف و متضاد
ادیم، پوست، تیماج، پوستدباغیشده
-
چرم
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) پوست گاو یا شتر دباغی شده .
-
چرم
لغتنامه دهخدا
چرم . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ایست از مزارع تربت حیدریه که زراعت آن از آب قنات مشروب میشود». (از مرآت البلدان ج 4 ص 221).
-
چرم
لغتنامه دهخدا
چرم . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از قلاع بلوک سرجام است و چمنی دارد که معروف میباشد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 221).
-
چرم
لغتنامه دهخدا
چرم . [ چ َ ](اِ) پوست بود. (فرهنگ اسدی ). پوست انسان و حیوانات . (آنندراج ) . مطلق پوست بدن انسان یا حیوان . جلد. جلد تن حیوان یا انسان . پوست ناپیراسته : چنین تا بر او بر بدرید چرم همیرفت خون از تنش گرم گرم . فردوسی .خورش گور و پوشش هم از چرم گورگی...
-
چرم
لغتنامه دهخدا
چرم . [ چ َ رَ ] (اِخ ) نام دهی در کلات . (ناظم الاطباء).دهی از دهستان قاین بخش کلات شهرستان دره گز که در 15هزارگزی جنوب باختری کلات واقع شده است . دره و گرمسیراست و 765 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات وعدس ، شغل اهالی زراعت و مالداری ، راهش ...
-
چرم
لغتنامه دهخدا
چرم . [ چ َ رَ ] (اِخ ) نام مقامی است از ایران زمین . (آنندراج ). نام جایی است . (ناظم الاطباء).
-
چرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čarm ۱. پوست دباغیشدۀ حیوانات.۲. [قدیمی] پوست بدن حیوان: ◻︎ بیفکند گوری چو پیل ژیان / جدا کردش از چرم تن تا میان (فردوسی: ۲/۲۵).۳. [قدیمی] پوست بدن انسان: ◻︎ بجوشیدش از دیدگان خون گرم / به دندان همیکند از تنش چرم (عنصری: ۳۵۹).۴. [قدیمی] زه کم...
-
چرم
دیکشنری فارسی به عربی
جلد
-
چرم
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: čarm طاری: čarm طامه ای: čarm طرقی: čarm کشه ای: čarm نطنزی: čarm
-
چرم
واژهنامه آزاد
(دشتستان؛ دهستان ارغون) چ َرم. پوست حیوانات، تخته سنگ صاف و مرتفع و عریض، حاشیه های سنگی اطراف رودخانه یا کمر های (ارتفاعات) صاف سنگی.
-
واژههای مشابه
-
چرم چرم
لغتنامه دهخدا
چرم چرم . [ چ ِ رَچ ِ رَ ] (اِ مرکب ) نوعی بازی الک دولک . قسمی بازی .
-
گرگینه چرم
لغتنامه دهخدا
گرگینه چرم . [ گ ُ ن َ / ن ِ چ َ ] (اِ مرکب ) چرم که از پوست گرگ سازند و بر طبل کشند : دهلهای گرگینه چرم از خروش درآورده مغز جهان را بجوش . نظامی .چو آن طبل روئین گرگینه چرم به ماهی رساند یک آواز نرم . نظامی .همان کوس روئین و گرگینه چرم نه دل بلکه پو...
-
دره چرم
لغتنامه دهخدا
دره چرم . [ دَرْ رَ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 38هزارگزی شمال خاوری درمیان و 5هزارگزی خاور شوسه ٔ قاین به درح ، با 348 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).