کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرسدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چرسدان
/čarasdān/
معنی
کیسه یا توبرهای که قلندران و درویشان آنچه از دریوزگی به دست میآورند در آن میریزند: ◻︎ برون رفتم چو درویشان نمدپوش / چرسدان را حمایل کرده بر دوش (جنید خلخالی: مجمعالفرس: چرسدان).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چرسدان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) رومال و روپاکی باشد که قلندران چهار گوشة آن را به هم بندند و بر دوش یا ساق اندازند و آن چه از گدایی به هم رسد در آن نهند.
-
چرسدان
لغتنامه دهخدا
چرسدان . [ چ َ رَ ] (اِ مرکب ) رومال و روپاکی باشد که قلندران چهار گوشه ٔ آنرا بهم بندند و بر دوش یا ساق اندازند وآنچه از گدائی بهم رسد در آن نهند. (برهان ) (آنندراج ). روپاک چهار گوشه ای باشد که هر چهار گوشه ٔ او را جمع کرده با هم بندند و درویشان و ...
-
چرسدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čarasdān کیسه یا توبرهای که قلندران و درویشان آنچه از دریوزگی به دست میآورند در آن میریزند: ◻︎ برون رفتم چو درویشان نمدپوش / چرسدان را حمایل کرده بر دوش (جنید خلخالی: مجمعالفرس: چرسدان).
-
جستوجو در متن
-
حکبه
لغتنامه دهخدا
حکبه . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) توبره ای از چرم یا قماشی که بنایان ابزار و کودکان مکتب کتاب و جزوه و قلم و قلمدان و شکارچیان شکار و قلندران چرس در وی نهند و بر پشت فروآویزند. و این کلمه متداول است لکن در کتب لغت نیافتم و احتمال میرود این کلمه اصل کلمه ٔ حق...
-
چرس
لغتنامه دهخدا
چرس . [ چ َ رَ ] (اِ) بند و زندان را گویند. (برهان ). بند و زندان بود. (جهانگیری ) (انجمن آرا)(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) : چون نباشد شاعر منحول کار شعردزدکی گذارد بی گناهی قافیت را در چرس . سنائی (از جهانگیری ).آید به چشمم هر نفس عالم ز ...
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (اِ) در آخر کلمه معنی ظرفیت بخشد. (برهان ). جای هر چیز. در کلمات مرکبه افاده ٔ معنی ظرفیت کند و هرچه بدان مضاف شود افاده کند که ظرف آن چیز بود. جای و مکان و ظرف (در کلمات مرکبه ). ترکیبات ذیل از جمله شواهد آن است که به ترتیب الفباء مرتب داشته ا...