کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سیاه و سوخته
فرهنگ گنجواژه
سبزه، تیره، سیه چرده.
-
سیا تو
لهجه و گویش تهرانی
سیه چرده،سبزه
-
hue
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رنگ، شکل، فریاد، چرده، نما، تصویر، صورت، هيئت
-
چرد
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) = چرده . چرته : رنگ ، لون (مخصوصاً در چارپایان ).
-
دغم
لغتنامه دهخدا
دغم . [ دُ ] (ع ص ، اِ) سپید چرده . (ناظم الاطباء).
-
complexion
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رنگ پوست، رنگ، رنگ چهره، رنگ زدن، بشره، چرده
-
سپیدچرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ سیاهچرده] [قدیمی] sepidčo(a)rde کسی که رنگ چهرهاش سفید است؛ سپیدپوست: ◻︎ کی تواند سپیدچرده شده / آنکه کرد ایزدش سیهچرده (سنائی۲: ۶۴۵).
-
complexions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چهره ها، رنگ، رنگ چهره، رنگ زدن، بشره، چرده
-
hues
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رنگ ها، رنگ، شکل، فریاد، چرده، نما، تصویر، صورت، هيئت
-
سپیدچرده
لغتنامه دهخدا
سپیدچرده . [ س َ / س ِ چ َ / چ ُدَ / دِ ] (ص مرکب ) سپید رنگ . مقابل سیاه چرده : اَدْغَم ؛ سپیدچرده . (منتهی الارب ) : ... انواع بسیار است ولیکن از همه سپیدچرده بهتر. (نوروزنامه ).کی تواندسپیدچرده شدن آنکه کرد ایزدش سیه چرده .سنایی .
-
چرته
لغتنامه دهخدا
چرته . [ چ َت َ / ت ِ ] (اِ) بمعنی رنگ و لون باشد. (برهان ) . چرده . (انجمن آرا). پوست سیه رنگ . (انجمن آرا). بمعنی رنگ و پوست آدمی . (آنندراج ) (غیاث ). بمعنی لون و رنگ باشد و آن را چرده نیز نامند. (جهانگیری ). رنگ و لون و گون . (ناظم الاطباء). رنگ ...
-
وندر
لغتنامه دهخدا
وندر. [ وَ دَ ] (اِ) عنکبوت سیاه (در تداول مردم قزوین ): مثل وندر؛ سخت سیه چرده و استخوانی .
-
اسود
فرهنگ فارسی معین
(اَ وَ) [ ع . ] (ص .) 1 - سیاه ، سیاه چرده . 2 - مار بزرگ سیاه .
-
سبزملیح
لغتنامه دهخدا
سبزملیح . [ س َ م َ ] (ص مرکب ) معشوقه ٔ سیاه چرده . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
پشام
لغتنامه دهخدا
پشام . [ پ َ ] (ص ) هر چیز تیره رنگ را گویند. (برهان قاطع). تیره فام . سیه چرده .