کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرخ چاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چرخ کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - به وسیلة دستگاه مخصوص عصارة چیزی را گرفتن . 2 - با دستگاه مخصوصی چاقو و مانند آن را تیز کردن . 3 - به وسیلة دستگاهی گوشت را ریزریز کردن . 4 - در پزشکی با دستگاه خاصی دندان را تراشیدن .
-
چرخ انداز
فرهنگ فارسی معین
(چَ. اَ) (ص فا.) تیرانداز، کمانگیر.
-
چرخ ریسک
فرهنگ فارسی معین
(چَ. سَ) (اِمر.) پرنده ای است کوچک مانند گنجشک که به رنگ های آبی ، خاکستری ، زرد و سیاه وجود دارد.
-
چرخ فلک
فرهنگ فارسی معین
(چَ خِ فَ لَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) آسمان ، سپهر، چرخ گردنده .
-
نیم چرخ
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِمر.) نوعی کمان .
-
نیم چرخ
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) (عا.) برخاستن از روی زمین نه به کمال به نحوی که بدن خمیده نماید.
-
آینه ٔ چرخ
لغتنامه دهخدا
آینه ٔ چرخ . [ ی ِ ن َ / ن ِ ی ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خورشید.
-
پیروزه چرخ
لغتنامه دهخدا
پیروزه چرخ . [ زَ / زِ چ َ ] (اِ مرکب ) چرخی از فیروزه یا برنگ فیروزه . || کنایه از آسمان است .
-
تازه چرخ
لغتنامه دهخدا
تازه چرخ . [ زَ / زِ چ َ ] (ص مرکب ) کسی که تازه برتبه ٔ عالی رسیده . (فرهنگ نظام ). ناآزموده . تازه کار : این تازه چرخها که امروز روی کارند... . جوانان تازه چرخ .
-
پیک چرخ
لغتنامه دهخدا
پیک چرخ . [ پ َ / پ ِ ک ِ چ َ ] (اِخ ) کنایه از ماه باشد. (آنندراج ).
-
قاصد چرخ
لغتنامه دهخدا
قاصد چرخ . [ ص ِ دِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ماه است . || کنایه از آفتاب هم هست . (برهان ).
-
قاضی چرخ
لغتنامه دهخدا
قاضی چرخ . [ ی ِ چ َ ] (اِخ ) قاضی فلک . کنایه از ستاره ٔ مشتری است . (برهان ) : با خلق به داوری بود قاضی چرخ وزعلم و عمل بری بود قاضی چرخ برمشته اگر می برید نیست عجب زآن روی که مشتری بود قاضی چرخ . مهستی .چرخ نام شهری است به خراسان .
-
قندیل چرخ
لغتنامه دهخدا
قندیل چرخ . [ ق ِ ل ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب و ماه است . (برهان ) (ناظم الاطباء). قنادیل چرخ یعنی ستاره ها. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
فیروزه چرخ
لغتنامه دهخدا
فیروزه چرخ . [ زَ / زِ چ َ ] (اِ مرکب ) پیروزه چرخ . (فرهنگ فارسی معین ). آسمان . فلک . فیروزه چادر. فیروزه ایوان . رجوع به این کلمات شود.
-
اجرام چرخ
لغتنامه دهخدا
اجرام چرخ . [ اَ م ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ستارگان . اجرام سماوی : تو از رجالی و اجرام چرخ را رسم است که کارهای عظیم آورد به پیش رجال .معزی .