کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرخ زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چرخ بلند
لغتنامه دهخدا
چرخ بلند. [ چ َ خ ِ ب ُ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چرخ . آسمان . سپهر بلند. بلند آسمان . کنایه از آسمان و سپهر. چرخ گردان . چرخ گردنده : که گفتت برو دست رستم ببندنبندد مرا دست چرخ بلند. فردوسی .من آگاهی از فر یزدان دهم هم از راز چرخ بلند آگهم . فر...
-
چرخ پائی
لغتنامه دهخدا
چرخ پائی . [ چ َخ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه نوعی چرخ خیاطی پایه دار را گویند که با پای بحرکت افتد. چرخ خیاطی که بوسیله ٔ پا چرخانده شود. نوعی چرخ خیاطی .
-
چرخ پراختر
لغتنامه دهخدا
چرخ پراختر. [ چ َ خ ِ پ ُ اَ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی آسمان و کواکب . (انجمن آرا) (آنندراج ). آسمان پرستاره . آسمان . سپهر. || کنایه از دف که دایره گویند و در گرداگرد آن حلقه ها و صورتهاست . (انجمن آرا) (آنندراج ). کنایه از دایره زنگی : آن...
-
چرخ پروین
لغتنامه دهخدا
چرخ پروین . [ چ َ خ ِ پ َرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فلک پروین . مدار پروین : نادان اگر نیاید پیشم عجب چه داری پروانه چون برآید هرگز بچرخ پروین .ناصرخسرو.
-
چرخ پیرزن
لغتنامه دهخدا
چرخ پیرزن . [ چ َ خ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرخ پنبه ریسی . چرخ نخریسی .چرخ . چرخی که زنان بدان وسیله پنبه را تبدیل به نخ کنند. چرخ نخریسی است ، و چون غالباً پیره زنان پشت آن چرخ نشینند و پنبه ریسی کنند در تداول عامه بدین صفت موصوف شده است . ...
-
چرخ ترساجامه
لغتنامه دهخدا
چرخ ترساجامه . [ چ َ خ ِ ت َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک اول باشد که فلک قمر است . (برهان ). کنایه از فلک اول باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). فلک قمر. (ناظم الاطباء). چرخ کبود و چرخ گندناگون . (آنندراج ). چرخ کبودجامه . چرخ دولابی ...
-
چرخ تیزرو
لغتنامه دهخدا
چرخ تیزرو. [ چ َ خ ِ رَ / رُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اسب تندرفتار چست و چابک باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ) : آبادبر آن چرخ تیزروکز نور سراپای او عجین هم زور چو شیرانش بر کتف هم داغ چو گورانش بر سرین .ابوالفرج رونی (از انجمن آرا).
-
چرخ تیزگری
لغتنامه دهخدا
چرخ تیزگری . [ چ َ خ ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرخ چاقوتیزکنی . چرخی که با آن کارد و مقراض و چاقو و امثال اینها تیز کنند. رجوع به چرخ چاقوتیزکنی شود.
-
چرخ جر
لغتنامه دهخدا
چرخ جر. [ چ َ خ ِ ج َرر / ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )چرخ دولاب . دولابی که دلوهای متعدد دارد : بود راست چون کوزه ٔ چرخ جرتهی شد یکی پر شود ده دگر. نزاری قهستانی .رجوع به چرخ دولاب شود.
-
چرخ جنگلی
لغتنامه دهخدا
چرخ جنگلی . [ چ َ خ ِ ج َ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح ورزشکاران ، چرخیدن آهسته با فاصله ٔ زیاد دادن میان دو پا. (فرهنگ نظام ).
-
چرخ چاچی
لغتنامه دهخدا
چرخ چاچی . [ چ َ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چاچی . کمان چاچی . کمان منسوب به شهر چاچ . نوعی کمان معروف که در شهر چاچ ، یکی از شهرهای قدیم ترکستان میساخته اند. چاچی کمان : ستون کرد چپ را و خم کرد راست خروش از خم چرخ چاچی بخاست . فردوسی .رجوع به چاچ...
-
چرخ چاقوتیزکنی
لغتنامه دهخدا
چرخ چاقوتیزکنی . [ چ َ خ ِ ک ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی چرخ مخصوص تیز کردن چاقو و قیچی و کارد و امثال اینها. چرخ تیزگری . چرخ چاقوتیزکن . چرخی که آنرا با پای بحرکت آورند و چاقو یا کارد و امثال آنرا بر روی چرخ تیز کنند. رجوع به چرخ تیزگری شود.
-
چرخ چاه
لغتنامه دهخدا
چرخ چاه . [ چ َ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرخاب . دولاب . چرخی که بدان خاک کنده از ته چاه برکشند. چرخی که در کاریزها برای کشیدن خاک و گل چاه های قنات از آن استفاده کنند. عَجَلَة. عُصمور. عَکَم . عَلَق . عَلاق . (منتهی الارب ). رجوع به چرخاب و دو...
-
چرخ چنبری
لغتنامه دهخدا
چرخ چنبری . [ چ َ خ ِ چَم ْ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان . (ناظم الاطباء). چرخ . کنایه از آسمان است : چنبر از هم برگشاید چرخ از اقبال توگر نگردد بر ره رأی تو چرخ چنبری . سوزنی .رجوع به چرخ شود.
-
چرخ حکاکی
لغتنامه دهخدا
چرخ حکاکی . [ چ َ خ ِ ح َک ْ کا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرخی که حکاکان بدان کار کنند. (آنندراج ). چرخی مخصوص مهر کندن و خط نوشتن روی سنگ یا فلز.