کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرخورزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
spinning, indoor cycling
چرخورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] فعالیتی ورزشی که در آن تمرکز بر استقامت و قدرت و تمرینات تناوبی و شدید و بازیابی است و بهوسیلۀ دوچرخههای ثابت با چرخ سنگین انجام میشود
-
واژههای مشابه
-
ورزی
لغتنامه دهخدا
ورزی . [ وَ ] (ص نسبی ) مرکب از ورز + ی پسوند نسبت دال بر اسم فاعل .(فرهنگ فارسی معین ). کشتکار زمین . (ناظم الاطباء). مزارع . (آنندراج ) (برهان ). برزگر. کشاورز. ورزگر. (انجمن آرا). برزگر. (انجمن آرا). زراعت کننده . (آنندراج ) (برهان ). || کارگر و م...
-
ورزی
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص نسب .) 1 - برزگر، کشاورز. 2 - کارگر، مزدور.
-
ورزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] varzi = ورزگار
-
چرخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. آسمان، فلک، گردون ۲. گردونه ۳. چرخه ۴. حلقه، دایره، گرد ۵. دوچرخه ۶. دور، گردش ۷. چرخشت، معصر ۸. چرخاب، چرخآب ۹. طاق، طاقایوان ۱۰. دستگاه پنبهریسی ۱۱. دستگاهدوخت، ماشین دوخت ۱۲. تیرکمان، کمان ۱۳. حرکت دورانی ۱۴. چرغ، صقر
-
trolley
چرخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] وسیلهای چرخدار برای حمل انواع وسایل و خوراکیها در غذاخوری/ رستوران
-
چرخ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - هر وسیله مدور که حرکت دورانی داشته باشد و حول محور خود بچرخد مانند چرخ دوچرخه یا چرخ اتومبیل . 2 - هر دستگاهی که با گردش دور محوری کار کند مثل چرخ دولاب ، چرخ عصاری . ؛~ خیاطی دستگاه مخصوص دوخت پارچه و همانند آن . ؛~ گوشت دستگاه مخ...
-
چرخ
فرهنگ فارسی معین
(چَ) [ په . ] (اِ.)1 - کنایه از: آسمان . 2 - نوعی کمان سخت . ؛~ کسی لنگ زدن (کن .) با مشکل و دشواری مواجه شدن .
-
چرخ
لغتنامه دهخدا
چرخ . [ چ َ ] (اِ) فلک سیارگان بود. (فرهنگ اسدی ). آسمان و فلک . (برهان ). فلک . (جهانگیری ). کره . سپهر و آسمان و کره ٔ فلکی . (ناظم الاطباء). آسمان به اعتقاد قدیم که کره ای است گردنده . (فرهنگ نظام ). گردون . فلک الافلاک : چرخ چنین است و بر این ره ...
-
چرخ
لغتنامه دهخدا
چرخ . [ چ َ ] (اِ) نام پرنده ای است شکاری و به این معنی با غین نقطه دار هم آمده است . (برهان ). نام پرنده ای شکاری است ؛ و صحیح به غین معجمه باشد. (آنندراج ). باز سپید. (ناظم الاطباء). مرغ شکاری . چرغ ، که معرب آن «صَقْر» است . رجوع به چرغ و صَقْر شو...
-
چرخ
لغتنامه دهخدا
چرخ . [ چ َ ] (اِخ ) نام شهری بوده قدیم ، در خراسان . (برهان ) . نام شهریست بخراسان . (صحاح الفرس ). نام شهری در خراسان . (ناظم الاطباء). نام دهی است از ولایت غزنین . (برهان ). بمعنی دهی است از مضافات غزنین که شیخ یعقوب چرخی از آنجا بوده . (انجمن آرا...
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čarx ۱. وسیلهای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود میچرخد: چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل.۲. هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی: چرخ خیاطی، چرخ پنبهریسی، چرخ نخریسی.۳. هر نوع وسیلۀ کوچک چرخدار جهت حمل بار.۴. [عامیانه] ...
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] čarx = چرغ
-
چَرْخ
لهجه و گویش گنابادی
charkh در گویش گنابادی یعنی دوچرخه ، باسیکل ، چرخش ، گردش ، دور زدن ، تفریح ، دنبال چیزی گشتن ، گرفتن کره از شیر