کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چرخی
/čarxi/
معنی
۱. گِرد؛ مانند چرخ.
۲. (اسم، صفت نسبی) فروشندهای که کالاهایش بر روی چرخ دستی قرار دارد.
۳. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] کسی که در سماع به دور خود میچرخد.
۴. ویژگی چیزی که با چرخ تراش داده و صاف و صیقلی شده باشد، مانند ظرفهای مسی و برنجی.
۵. [قدیمی] نوعی اطلس و جامۀ ابریشمی نازک.
۶. (صفت نسبی، اسم) [قدیمی] جنگجویی که با کمان تیر میانداخته است.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
cyclo-
-
جستوجوی دقیق
-
چرخی
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِمر.) جامة نازک ابریشمی .
-
چرخی
لغتنامه دهخدا
چرخی . [ چ َ ] (اِخ ) نام یکی ازشعرای قرن پنجم است که از شعرای دربار سامانیان بوده . آقای سعید نفیسی در کتاب «احوال و اشعار رودکی » نویسد: «... و نیز عده ٔ کثیر شعرای دیگر بوده اند که در فرهنگها و مخصوصاً کتبی که از قرن پنجم مانده است نامی از ایشان ب...
-
چرخی
لغتنامه دهخدا
چرخی . [ چ َ ](ص نسبی ، اِ) هر چیز که چرخ زننده باشد، مانند کبوتر چرخی و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کبوتر چرخی که در هوا معلق زند. || جنسی از جامه ٔ نازک ابریشمی . (برهان ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || نوعی از اطلس نفیس هم هست . (بر...
-
چرخی
لغتنامه دهخدا
چرخی .[ چ َ ] (اِخ ) شهرت شیخ یعقوب چرخی ، که از دهی از مضافات غزنین بنام «چرخ » بوده است . رجوع به چرخ شود.
-
چرخی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چرخ) čarxi ۱. گِرد؛ مانند چرخ.۲. (اسم، صفت نسبی) فروشندهای که کالاهایش بر روی چرخ دستی قرار دارد.۳. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] کسی که در سماع به دور خود میچرخد.۴. ویژگی چیزی که با چرخ تراش داده و صاف و صیقلی شده باشد، مانند ظرفهای...
-
واژههای مشابه
-
چرخى
لهجه و گویش بختیاری
čarxi چرخى، مدوّر.
-
یعقوب چرخی
لغتنامه دهخدا
یعقوب چرخی . [ ی َ ب ِ چ َ] (اِخ ) رجوع به یعقوب بن عثمان چرخی نقشبندی شود.
-
چادر چرخی
لغتنامه دهخدا
چادر چرخی . [ دَ / دُ رِ چ َ ] (اِ مرکب ) چادرنماز. نوعی چادر مخصوص که زنان در خانه بر سر کنند. رجوع به چادرنماز شود.
-
چادر چرخی
لهجه و گویش تهرانی
نوعی چادر زنانه
-
جستوجو در متن
-
چرخاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چرخآب› čarxāb ۱. چرخی که به قوۀ آب حرکت کند؛ چرخی که آب آن را بگرداند.۲. گرداب.
-
buzz saw
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اره ی چرخی
-
trochal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تروخال، چرخی، شبیه چرخ
-
گِردله،گردال،گرداله،گردالی،گِردلی
لهجه و گویش تهرانی
دایره،مدور، چرخی