کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرخشگیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
straightener
چرخشگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] تیغه (vane) یا آبشاره یا صفحهای تخت و شبیه به لانۀ زنبور که برای از بین بردن چرخش یا تلاطم جریان هوا، در تونل باد نصب میشود
-
واژههای مشابه
-
چرخش
واژگان مترادف و متضاد
۱. دور، دوران، گردش ۲. تغییرجهت، تغییرموضع
-
چرخش
دیکشنری فارسی به عربی
الو , تطور , دوارة , دور , دوران , سقطة , عجلة , لفة , مفتاح
-
fan straightener
چرخشگیر پروانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] پرههای شعاعی نصبشده در جلو یا پشت پروانۀ تونل باد برای از بین بردن چرخش ایجادشده در جریان درون تونل باد
-
گیر
لغتنامه دهخدا
گیر. (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه بخش آبیک شهرستان قزوین . واقع در 47هزارگزی شمال باختر آبیک و 34هزارگزی راه عمومی . محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 122 تن است . آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی ، پنبه ، بنشن و گردو و...
-
گیر
لغتنامه دهخدا
گیر. (اِمص ) بیشتر با مشتقات مصدر کردن و داشتن صرف شود. از گرفتن به معنی بسته شدن و ممنوع شدن باشد. سد و مانع راه چیزی شدن :یک سنگ در راه آب گیر کرده و آب به خانه ٔ ما نمی آید. سیلاب راه را برده بود، اتومبیل ما گیر کرد. (فرهنگ نظام ). || در اصطلاح طب...
-
گیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بست، بند، قید ۲. گرفتاری
-
گیر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گرفتن) gir ۱. = گرفتن۲. گیرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبگیر، آفتابگیر، گریبانگیر.〈 گیرودار: [مجاز]۱. آشوب؛ هنگامه.۲. مشغله؛ گرفتاری.
-
گیر
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِمص .) گرفتگی ، مانع . 2 - دشواری در کار، اشکال . 3 - (ص .) گرفتار، اسیر.
-
گیر
دیکشنری فارسی به عربی
بق , تشابک , عائق , عقبة , عقدة , فک , مازق , مقص , ورطة
-
گیر
لهجه و گویش بختیاری
gir دندانِ نیش جانوران گوشتخوار.
-
axis of rotation
محور چرخش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] محوری که جسم صلب حول آن میچرخد
-
pivoting point/ pivot point, turning centre
مرکز چرخش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نقطهای در امتداد طولی شناورِ درحالگردش که شناور حول آن میچرخد و جای آن در شناورهای مختلف متفاوت است
-
pivot
چرخش 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در بسکتبال، چرخیدن بدن بازیکنِ صاحب توپ حول پایی که نباید از زمین جدا شود