کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چرخ
/čarx/
معنی
۱. وسیلهای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود میچرخد: چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل.
۲. هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی: چرخ خیاطی، چرخ پنبهریسی، چرخ نخریسی.
۳. هر نوع وسیلۀ کوچک چرخدار جهت حمل بار.
۴. [عامیانه] دوچرخه.
۵. (بن مضارعِ چرخیدن) = چرخیدن
۶. (اسم مصدر) گردش چیزی یا کسی به گرد خود یا بر گرد چیز دیگر؛ دور؛ دَوَران؛ گردش.
۷. (ورزش) در ورزش باستانی، حرکتی در گود زورخانه که با دستهای باز، گرد خود میچرخند.
۸. [قدیمی، مجاز] آسمان؛ فلک؛ گردون: ◻︎ ز خورشید بر چرخ تابندهتر / ز جان سخنگوی پایندهتر (فردوسی: ۸/۲۴۸).
۹. [قدیمی، مجاز] روزگار؛ عصر؛ زمانه: ◻︎ تو ای دانشی چند نالی ز چرخ / که ایزد بدی دادت از چرخ برخ ـ چو از تو بُوَد کژّی و بیرهی / گناه از چه بر چرخ گردان نهی (اسدی: ۳۶۸).
۱۰. [قدیمی] کمان.
۱۱. [قدیمی] نوعی منجنیق، مخصوص انداختن تیر: ◻︎ خدنگی دگرباره با چارپر / به چرخ اندرون راند و بگشاد بر (فردوسی: ۲/۲۹۳ حاشیه).
۱۲. [قدیمی] گریبان؛ یقۀ پیراهن که گرد بریده شود.
۱۳. [قدیمی] دور دامن.
۱۴. [قدیمی] نوعی پیراهن: ◻︎ قبای چرخ زربفت و مرصع / ستام و زین زرین و ملمع (امیرخسرو: مجمعالفرس: چرخ).
۱۵. (موسیقی) [قدیمی] دف؛ دایره: ◻︎ جز من و ساقی بنماند کسی / چون کند آن چرخ ترنگاترنگ (مولوی: لغتنامه: چرخ).
〈 چرخِ آبکشی: = 〈 چرخ چاه
〈 چرخِ آبگون: [قدیمی، مجاز] آسمان.
〈 چرخ آبنوس: [قدیمی، مجاز] = 〈 چرخ آبگون: ◻︎ یکی گوی در خم چوگان فکند / بدانسانش زی چرخ گردان فکند – که گوی از شدن سوی چرخ آبنوس / به رفتن لب ماه را داد بوس (اسدی: لغتنامه: چرخ آبنوس).
〈 چرخ اثیر: [قدیمی، مجاز] فلک نهم یا کرۀ آتش.
〈 چرخ اخضر: [قدیمی، مجاز] = 〈 چرخ آبگون: ◻︎ به دانش گرای ای برادر که دانش / تو را برگذارد ازاین چرخ اخضر (ناصرخسرو: ۳۰۷).
〈 چرخ اطلس: [قدیمی، مجاز] = فلکالافلاک
〈 چرخ اکبر: [قدیمی، مجاز] = فلکالافلاک
〈 چرخ برین: [قدیمی، مجاز] = فلکالافلاک
〈 چرخ بلند: [قدیمی، مجاز] = 〈 چرخ آبگون
〈 چرخ چاه: نوعی چرخ چوبی یا فلزی با طنابی متصل به آن برای کشیدن آب از چاه.
〈 چرخ چنبری: [قدیمی، مجاز] = 〈 چرخ آبگون
〈 چرخ خضرا: [قدیمی، مجاز] = 〈 چرخ آبگون
〈 چرخ خوردن: (مصدر لازم) [مجاز]
۱. چرخیدن؛ گشتن؛ گردش.
۲. بر گِرد خود یا چیزی گشتن.
〈 چرخ دادن: (مصدر متعدی)
۱. چرخاندن.
۲. گردش دادن؛ گرداندن.
〈 چرخ دوار: [قدیمی، مجاز] = 〈 چرخ آبگون〈 چرخ دولاب: = 〈 چرخ چاه
〈 چرخ دولابی: [قدیمی، مجاز] = 〈 چرخ آبگون: ◻︎ فغان زاین چرخ دولابی که هر روز / به چاهی افکند ماهی دلافروز (جامی۵: ۸۷).
〈 چرخ روان: [قدیمی، مجاز] = 〈 چرخ آبگون: ◻︎ چنین است آیین چرخ روان / توانا به هر کار و ما ناتوان (فردوسی: ۸/۳۹۶).
〈 چرخ زدن: (مصدر لازم)
۱. چرخیدن؛ گشتن؛ گردش.
۲. بر گِرد خود یا چیزی گشتن: ◻︎ هست به پیرامنش طوفکنان آسمان / آری بر گرد قطب چرخ زند آسیا (خاقانی: ۴۱).
۳. [قدیمی] سماع کردن.
〈 چرخ فلک:
۱. نوعی وسیلۀ تفریح برای کودکان بهصورت دستگاه گردنده با نشیمنگاههایی که در هوا میچرخد.
۲. نوعی آتشبازی که فشفشهها را بر گرد چرخ سبک چوبی نصب میکنند و پس از آتش گرفتن دور خودش میچرخد.
۳. [قدیمی، مجاز] = 〈 چرخ آبگون: ◻︎ چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک (حافظ: ۶۰۶).
〈 چرخ کبود: [قدیمی، مجاز] = 〈 چرخ آبگون: ◻︎ بدان را بد آید ز چرخ کبود / به نیکان همه نیکی آید فرود (نظامی۶: ۱۰۹۱).
〈 چرخ گردان: [قدیمی، مجاز] = 〈 چرخ آبگون: ◻︎ هم این چرخ گردان بر او بگذرد / چنین داندآن کس که دارد خرد (فردوسی: ۵/۵۴۹).
〈 چرخ مقوس: [قدیمی، مجاز] = 〈 چرخ آبگون: ◻︎ چرخ مقوس هدف آه توست / چنبر دلوش رسن چاه توست (نظامی۱: ۱۳).
〈 چرخ مینا: [قدیمی، مجاز] = 〈 چرخ آبگون
〈 چرخ ناری: [قدیمی] کرۀ اثیر و عنصر آتش که بالای کرۀ هوا قرار دارد.
〈 چرخ نیلوفری: [قدیمی، مجاز] = 〈 چرخ آبگون: ◻︎ درخت تو گر بار دانش بگیرد / به زیر آوری چرخ نیلوفری را (ناصرخسرو: ۱۴۲).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آسمان، فلک، گردون
۲. گردونه
۳. چرخه
۴. حلقه، دایره، گرد
۵. دوچرخه
۶. دور، گردش
۷. چرخشت، معصر
۸. چرخاب، چرخآب
۹. طاق، طاقایوان
۱۰. دستگاه پنبهریسی
۱۱. دستگاهدوخت، ماشین دوخت
۱۲. تیرکمان، کمان
۱۳. حرکت دورانی
۱۴. چرغ، صقر
فعل
بن گذشته: چرخید
بن حال: چرخ
دیکشنری
circle, gyration, ring, wheel
-
جستوجوی دقیق
-
چرخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. آسمان، فلک، گردون ۲. گردونه ۳. چرخه ۴. حلقه، دایره، گرد ۵. دوچرخه ۶. دور، گردش ۷. چرخشت، معصر ۸. چرخاب، چرخآب ۹. طاق، طاقایوان ۱۰. دستگاه پنبهریسی ۱۱. دستگاهدوخت، ماشین دوخت ۱۲. تیرکمان، کمان ۱۳. حرکت دورانی ۱۴. چرغ، صقر
-
trolley
چرخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] وسیلهای چرخدار برای حمل انواع وسایل و خوراکیها در غذاخوری/ رستوران
-
چرخ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - هر وسیله مدور که حرکت دورانی داشته باشد و حول محور خود بچرخد مانند چرخ دوچرخه یا چرخ اتومبیل . 2 - هر دستگاهی که با گردش دور محوری کار کند مثل چرخ دولاب ، چرخ عصاری . ؛~ خیاطی دستگاه مخصوص دوخت پارچه و همانند آن . ؛~ گوشت دستگاه مخ...
-
چرخ
فرهنگ فارسی معین
(چَ) [ په . ] (اِ.)1 - کنایه از: آسمان . 2 - نوعی کمان سخت . ؛~ کسی لنگ زدن (کن .) با مشکل و دشواری مواجه شدن .
-
چرخ
لغتنامه دهخدا
چرخ . [ چ َ ] (اِ) فلک سیارگان بود. (فرهنگ اسدی ). آسمان و فلک . (برهان ). فلک . (جهانگیری ). کره . سپهر و آسمان و کره ٔ فلکی . (ناظم الاطباء). آسمان به اعتقاد قدیم که کره ای است گردنده . (فرهنگ نظام ). گردون . فلک الافلاک : چرخ چنین است و بر این ره ...
-
چرخ
لغتنامه دهخدا
چرخ . [ چ َ ] (اِ) نام پرنده ای است شکاری و به این معنی با غین نقطه دار هم آمده است . (برهان ). نام پرنده ای شکاری است ؛ و صحیح به غین معجمه باشد. (آنندراج ). باز سپید. (ناظم الاطباء). مرغ شکاری . چرغ ، که معرب آن «صَقْر» است . رجوع به چرغ و صَقْر شو...
-
چرخ
لغتنامه دهخدا
چرخ . [ چ َ ] (اِخ ) نام شهری بوده قدیم ، در خراسان . (برهان ) . نام شهریست بخراسان . (صحاح الفرس ). نام شهری در خراسان . (ناظم الاطباء). نام دهی است از ولایت غزنین . (برهان ). بمعنی دهی است از مضافات غزنین که شیخ یعقوب چرخی از آنجا بوده . (انجمن آرا...
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čarx ۱. وسیلهای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود میچرخد: چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل.۲. هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی: چرخ خیاطی، چرخ پنبهریسی، چرخ نخریسی.۳. هر نوع وسیلۀ کوچک چرخدار جهت حمل بار.۴. [عامیانه] ...
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] čarx = چرغ
-
چرخ
دیکشنری فارسی به عربی
حلقة , دور , عجلة , عربة , محور
-
چرخ
لهجه و گویش تهرانی
پرندهایکه صدایش مانند چرخ نخ ریسی است
-
واژههای مشابه
-
چَرْخ
لهجه و گویش گنابادی
charkh در گویش گنابادی یعنی دوچرخه ، باسیکل ، چرخش ، گردش ، دور زدن ، تفریح ، دنبال چیزی گشتن ، گرفتن کره از شیر
-
کحلی چرخ
لغتنامه دهخدا
کحلی چرخ . [ ک ُ چ َ ] (اِ مرکب ) آسمان کبودفام . فلک نیلگون . || کنایه از آسمان اول است . (برهان ) (آنندراج ). آسمان اول . (ناظم الاطباء). || سیاهی آسمان . (برهان ) (آنندراج ). تاریکی آسمان . (ناظم الاطباء). || سیاهی شب . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم ا...
-
گلگون چرخ
لغتنامه دهخدا
گلگون چرخ . [ گ ُ ن ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (برهان ) (آنندراج ). || کنایه است از خورشید : زآن رخش جوزا پاردم چون جوزهر بربسته دم گلگون چرخ افکنده سم شبرنگ هرا ریخته .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 380).