کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرب و خشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چرب و خشک
لغتنامه دهخدا
چرب و خشک .[ چ َ ب ُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از بد و نیک باشد. (برهان ) (آنندراج ). خوب و بد. (ناظم الاطباء). || کنایه از زیاده و کم باشد. || کنایه از سخا و بخل باشد. (برهان ) (آنندراج ). سخاوت و بخل . (ناظم الاطباء). || کنایه از سخی و بخ...
-
واژههای مشابه
-
fatty acid
اسید چرب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ترکیبات آلی شامل زنجیر هیدروکربن با گروه کربوکسیل انتهایی
-
greasy luster
جلای چرب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] جلای کانیهایی که چرب به نظر میرسند
-
steatorrhea
چربپیخالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] وجود چربی بیشازاندازه در پیخال
-
چرب ترازو
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (ص مر.) کسی که اعمال نیکش بر اعمال بدش فزونی دارد.
-
چرب زبانی
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ)(حامص .) 1 - شیرین زبانی . 2 - چاپلوسی .
-
چرب زبان
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (ص مر.) 1 - شیرین زبان . 2 - چاپلوس .
-
آخور چرب
لغتنامه دهخدا
آخور چرب . [ خ ُ رِچ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به آخر چرب شود.
-
دست چرب
لغتنامه دهخدا
دست چرب . [ دَ چ َ ] (ص مرکب ) معاون . || صاحب مکنت . || (به اضافه ) کنایه از صاحب مکنت . || مددکننده . اعانت کننده . رجوع به این ترکیب ذیل دست شود.
-
زبان چرب
لغتنامه دهخدا
زبان چرب . [ زَ ن ِ چ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گفتار شیرین مؤثر. (فرهنگ نظام ).
-
چرب ترازو
لغتنامه دهخدا
چرب ترازو. [ چ َ ت َ ] (ص مرکب ) فروشنده ای که در وزن کردن کالا مشتری را مراعات کند. ترازوداری که جنس خود را هنگام توزین اندکی بیش از وزن مقرربخریدار دهد. || آنکس که عمل خیر او بر عمل شر بچربد. نیکوکاری که در ترازوی سنجش اعمال ، کارهای نیک او سنگین و...
-
چرب سای
لغتنامه دهخدا
چرب سای . [ چ َ ] (اِ مرکب ) نام یک قسم سوهان نرم است . (فرهنگ نظام ).
-
چرب شیر
لغتنامه دهخدا
چرب شیر. [ چ َ ] (ص مرکب ) آنکه شیرش دارای چربی است . انسان یا حیوانی که شیرش چربی دار است .
-
چرب بالا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] čarbbālā چربقامت؛ خوشقدوقامت؛ خوشاندام.