کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرب دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چرب روده
لغتنامه دهخدا
چرب روده . [ چ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) چرب رود. جهودانه . چرغند. روده ای که درون آنرا از چربی و پیه و گوشت پرکرده بپزند : عربی را که بود ساکن برجانب ری فتاد رای سفردید پیش دکانچه ٔ طباخ چرب روده ، نفیر زد گستاخ متعجب که : «یا عجم ماذاخذ فلوساً و اعطنی...
-
چرب زبان
لغتنامه دهخدا
چرب زبان . [ چ َ زَ ] (ص مرکب ) کسی را گویند که به سخنان خوش دل مردم را بجانب خود راغب گرداند و مردم را از خود کند. (برهان ) (ناظم الاطباء).کنایه از کسی باشد که بسخنان خوش دل مردم را بجانب خود راغب سازد. (انجمن آرا) (آنندراج ). شیرین گفتار. (فرهنگ نظ...
-
چرب زبانی
لغتنامه دهخدا
چرب زبانی . [ چ َ زَ ] (حامص مرکب ) نصیحت و خوشامدی . (ناظم الاطباء). چرب گفتاری . چرب گوئی . خوش سخنی .چرب سخنی . گفتن سخنان دل انگیز و مطبوع طبع مستمع. شیرین سخنی . ثَطعَمَة. بِلَّة. (منتهی الارب ) : از باده و از چرب زبانی چنان ماه اندر سر ما هر دو...
-
چرب سای
لغتنامه دهخدا
چرب سای . [ چ َ ] (اِ مرکب ) نام یک قسم سوهان نرم است . (فرهنگ نظام ).
-
چرب سخن
لغتنامه دهخدا
چرب سخن . [ چ َ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) چرب گفتار. چرب گو. خوش سخن .آنکس که بسخنان نرم و دلاویز شنونده را مجذوب خود کند. چرب زبان . لَبِق . لَبیق . (منتهی الارب ) : گر من لابه ساز چرب سخن چه بسی لابه ها بدل ندهم . فرخی . || متملق . چاپلوس . زبان باز. مرد...
-
چرب سخنی
لغتنامه دهخدا
چرب سخنی . [ چ َ س ُ خ َ ] (حامص مرکب ) چرب زبانی . خوش سخنی . نرم گفتاری . || چاپلوسی و خوشامدی و تملق . (ناظم الاطباء). زبان بازی . مردم فریبی : چرب سخنی دوم جادوئیست . (قابوسنامه ). رکیک اندیشه را... چرب سخنی دست نگیرد. (کلیله و دمنه ). رجوع به چر...
-
چرب شیر
لغتنامه دهخدا
چرب شیر. [ چ َ ] (ص مرکب ) آنکه شیرش دارای چربی است . انسان یا حیوانی که شیرش چربی دار است .
-
چرب شیرین
لغتنامه دهخدا
چرب شیرین . [ چ َ ] (ص مرکب ) طعام لذیذ و خوش مزه . (ناظم الاطباء). غذای چرب و شیرین . خوراک چربی دار و شیرینی دار.
-
چرب غذا
لغتنامه دهخدا
چرب غذا. [ چ َ غ ِ / غ َ ] (اِ مرکب ) گوشت های لطیف و نازک . (ناظم الاطباء).
-
چرب قامت
لغتنامه دهخدا
چرب قامت . [ چ َ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از بلندقامت و خوش قد باشد. (برهان ). چرب بالا. (آنندراج ). خوش قد و قامت . (ناظم الاطباء). رجوع به چرب بالا شود.
-
چرب کار
لغتنامه دهخدا
چرب کار. [ چ َ ] (ص مرکب ) آنکه غذای چرب پزد چون دیزی پز و کله پز و مانند اینها : جمله ٔ خلایق را بشمشیر برد از اسفاهی و حواشی و هر حلواگر و چربکار و نانوا و قصاب و خوردنین پز که در شهرها و قصبه ها بود آنجا فرودآورد. (تاریخ طبرستان ).
-
چرب گفتار
لغتنامه دهخدا
چرب گفتار. [ چ َ گ ُ ] (ص مرکب ) چرب زبان . چرب سخن . چربگو. خوش سخن و شیرین زبان : از آن چرب گفتار شیرین زبان گره برگشاد از دل مرزبان . نظامی .همه نیم هشیار و شه نیم مست همه چرب گفتار و شه چرب دست . نظامی .رجوع به چرب زبان و چرب سخن و چربگو شود.
-
چرب گفتاری
لغتنامه دهخدا
چرب گفتاری . [ چ َ گ ُ ] (حامص مرکب ) چرب زبانی . چرب سخنی . چرب گوئی . خوش زبانی . خوش سخنی . نرم گفتاری . رجوع به چرب گفتار و چرب زبانی و چربگوئی شود.
-
چرب گوئی
لغتنامه دهخدا
چرب گوئی . [ چ َ ] (حامص مرکب ) چرب زبانی . چرب سخنی . چرب گفتاری . شیرین سخنی و خوش زبانی . فصاحت : همه چیزیت هست از خوبروئی ز شیرین شکری و چرب گوئی . نظامی .فسانه بود خسرو در نکوئی فسونگر بود وقت چرب گوئی . نظامی .|| چاپلوسی . تملق . زبان بازی . ||...
-
چرب نرمی
لغتنامه دهخدا
چرب نرمی . [ چ َ ن َ ] (حامص مرکب ) نرمی و ملایمت و حلم و نرمدلی . || نزاکت و لطافت . (ناظم الاطباء).