کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرب ترازو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چرب کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] čarbkār ۱. کسی که غذای چرب، مانند آبگوشت، کباب و مانند آنها بپزد.۲. صنف کلهپز و دیزیپز.
-
چرب گفتار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] čarbgoftār ۱. چربسخن؛ چربزبان.۲. خوشسخن؛ شیرینسخن.۳. نکتهسنج.
-
چرب گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹چربگوی› [قدیمی، مجاز] čarbgu چربگفتار؛ چربزبان؛ خوشسخن: ◻︎ همی رای زد با یکی چربگوی / کسی کاو سخن را دهد رنگوبوی (فردوسی: ۲/۲۶۰).
-
چرب گویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] čarbguy(')i ۱. چربزبانی.۲. شیرینسخنی.
-
دست چرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دستچربی› [قدیمی، مجاز] dastčarb سود و نفعی که از کسی به دیگری برسد: ◻︎ دراین زمانه که امید دستچربی نیست / مگو چراغ ز خود روغنی برون آرد (صائب: لغتنامه: دست).
-
زبان چرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] zabānčarb کسی که زبان چرب و نرم دارد؛ آنکه سخنان شیرین و فریبنده بگوید: ◻︎ جوان زبانچرب و شیرینسخن / نه از پیر نستوه گشتهکهن (فردوسی۴: ۲۵۸۷).
-
چرب کننده
دیکشنری فارسی به عربی
زيت التشحيم
-
چرب زبان
دیکشنری فارسی به عربی
خصلة
-
چرب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
دهن , مشروب کحولي
-
چرب زبانی
دیکشنری فارسی به عربی
شحم الخنزير
-
نان چرب
واژهنامه آزاد
نوعی خوراکی محلی شوشتری
-
گردن چرب کردن
لغتنامه دهخدا
گردن چرب کردن . [ گ َ دَ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گردن انداختن . (آنندراج ). مطیع کردن . رام نمودن : گردن رعنا غزالان را کند خط چرب و نرم نی به ناخن میکند مور ضعیفی شیر را. صائب (ازآنندراج ).و رجوع به گردن نرم کردن شود.
-
esterified fatty acid, free fatty acid
اسید چرب استریشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه، شیمی] محصول ترکیب اسید چرب آزاد با یک مولکول الکلی دیگر مثل گلیسرول
-
non-esterified fatty acid
اسید چرب استرینشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] اسید چرب آزادشده از گلیسیریدها بر اثر آبکافت
-
saturated fatty acid
اسید چرب اشباعشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] اسید چربی که در طول شاخۀ اصلی خود هیچ پیوند دوگانهای ندارد