کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چرب
/čarb/
معنی
۱. ویژگی روغن و هر مادهای که مانند روغن باشد؛ روغنی.
۲. روغندار.
۳. ویژگی غذای پرروغن.
۴. ویژگی چیزی که به آن روغن مالیده باشند.
۵. [مجاز] خوشایند: ◻︎ من از فریب تو آگه نه و تو سنگیندل / همیفریفته بودی مرا به چربسخن (فرخی: ۴۴۰).
۶. [مجاز] دارای بیشی و افزونی: ◻︎ کنون نامهٴ من سراسر بخوان / گر انگشتها چرب داری به خوان (فردوسی: ۸/۱۰۰).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. روغنآلود، روغندار، روغنی
۲. پرروغن
۳. پیهدار
۴. بهتر، مرغوبتر
۵. دلپذیر، خوشآیند، مطبوع، شیرین
فعل
بن گذشته: چربید
بن حال: چرب
دیکشنری
fat, fatty, greasy, oily, oleaginous, sebaceous, slick
-
جستوجوی دقیق
-
چرب
واژگان مترادف و متضاد
۱. روغنآلود، روغندار، روغنی ۲. پرروغن ۳. پیهدار ۴. بهتر، مرغوبتر ۵. دلپذیر، خوشآیند، مطبوع، شیرین
-
چرب
فرهنگ فارسی معین
(چَ) [ په . ] (ص .) روغن دار، روغن آلود، روغنی .
-
چرب
لغتنامه دهخدا
چرب . [ چ َ ] (ص ) آلوده به روغن و چربی . چرب شدن چیزی از روغن و امثال آن باشد. (برهان ) (آنندراج ). دسم و روغنی و لزج و باچسب و صاف . (ناظم الاطباء). روغنین . روغن دار. مقابل خشک ، که بمعنی کم روغن و روغن ندیده باشد. باروغن .پرروغن : طعام چرب . خورش...
-
چرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: arpč] čarb ۱. ویژگی روغن و هر مادهای که مانند روغن باشد؛ روغنی.۲. روغندار.۳. ویژگی غذای پرروغن.۴. ویژگی چیزی که به آن روغن مالیده باشند.۵. [مجاز] خوشایند: ◻︎ من از فریب تو آگه نه و تو سنگیندل / همیفریفته بودی مرا به چربسخن (فرخی: ۴۴...
-
چرب
دیکشنری فارسی به عربی
دهن , دهن حيواني , دهني , زيتي
-
چرب
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: čarb طاری: čarb طامه ای: čarb طرقی: čarb کشه ای: čarb نطنزی: čarb
-
واژههای مشابه
-
چرب چرب
لغتنامه دهخدا
چرب چرب . [ چ َ چ َ ] (ق مرکب ) کنایه از لطف گفتار و نازکی رفتار. کنایه از رفتار و گفتاری نرم و فریبنده ،بطور مهربانی و چاپلوسی در اظهار محبت : اندرآمد مرد با زن چرب چرب گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب .رودکی .
-
round arch2
قوس چرب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] قوسی که تیزه یا نوک نداشته باشد
-
fatty acid
اسید چرب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ترکیبات آلی شامل زنجیر هیدروکربن با گروه کربوکسیل انتهایی
-
greasy luster
جلای چرب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] جلای کانیهایی که چرب به نظر میرسند
-
round arch1
چَفتۀ چرب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] صورت ساختهشدۀ قوس چرب
-
steatorrhea
چربپیخالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] وجود چربی بیشازاندازه در پیخال
-
shortening 1
چربمایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] مجموعهای از چربیها که با روانسازی و کوتاه و سست کردن ساختار ترکیبات غذایی به آنها قوام و کیفیت مناسب میدهد متـ . روغن قنادی 2
-
fat bloom
سفیدک چرب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نقصی در شکلات که بهصورت لکههای سفید بلوری بر روی سطح شکلات ظاهر میشود