کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چراگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چراگر
/čerāgar/
معنی
=چرنده: ◻︎ گهی با چرنده چراگر شدی / گهی با پرنده پرآور شدی (خواجو: ۴۱۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چراگر
لغتنامه دهخدا
چراگر. [ چ َ گ َ ](ص مرکب ) حیوانات چرنده را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری )(ناظم الاطباء). حیوان رهاکرده شده در چراگاه . (ناظم الاطباء). چرنده . چراکننده . جانور چرنده : گهی با چراگر چراگر شدی گهی با پرنده پرآور شدی .خواجو (از جها...
-
چراگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (زیستشناسی) [قدیمی] čerāgar =چرنده: ◻︎ گهی با چرنده چراگر شدی / گهی با پرنده پرآور شدی (خواجو: ۴۱۷).
-
جستوجو در متن
-
پراور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پرآور› [قدیمی] parāvar ۱. پرنده.۲. دارای پر.۳. تیزپَر؛ تیزرو: ◻︎ گهی با چراگر چراگر شدی / گهی با پراور پراور شدی (خواجو: مجمعالفرس: پراور).
-
پرآور
لغتنامه دهخدا
پرآور. [ پ َ وَ ] (نف مرکب ) دارای پر. تیزپر. و تیزرو و پرنده . (برهان ) : گهی با چراگر چراگر شدی گهی با پرنده پرآور شدی .خواجو (همای و همایون ).