کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چراغپا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چراغپا کردن
لغتنامه دهخدا
چراغپا کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بلند کردن اسب دو دست خود را و ایستادن بر روی دو پا. چراغپایه کردن اسب . میل کشیدن اسب یا استر و امثال آنها.- امثال : بز راچراغپا میکند .رجوع به چراغپا و چراغپایه کردن شود.
-
جستوجو در متن
-
چراغپایه کردن
لغتنامه دهخدا
چراغپایه کردن . [ چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بلند کردن اسب دو دست خود را و بر روی دو پای ایستادن . چراغپا کردن .فیل کشیدن اسب : چراغپایه کند اسب کآتشی داردچو مُرد آتشش از وی چراغپایه مجوی . امیرخسرو (از مجموعه ٔ مترادفات ).براق همت والای...
-
چراغچی
لغتنامه دهخدا
چراغچی . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) بمعنی خادمی که برای روشن کردن معین است . (انجمن آرا) (آنندراج ). کسی که چراغ روشن میکند و چراغها سپرده به اوست . (ناظم الاطباء). کسی که برای روشن کردن و نگاهداری چراغ معین است . (فرهنگ نظام ). چاکری که چراغان شاه یا ب...
-
پا
لغتنامه دهخدا
پا. (اِ) رِجل . از اندامهای بدن و آن از بیخ ران تا سر پنجه ٔ پای باشد شامل ران و زانو و ساق و قدم . پای . و گاه بمعنی قسمت زیرین پا آید که عرب قدم گوید و آن از اشتالنگ تا نوک ابهام است : با جهل شما درخور نعلید بسر برنه درخور نعلی که بپوشیده به پائید....
-
چراغ
لغتنامه دهخدا
چراغ . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) آلت روشنایی که انواع مختلف روغنی ، نفتی ، گازی و برقی آن بترتیب در جهان معمول بوده و هنوز هم در بعضی کشورها اقسام گوناگون آن مورد استعمال است . فتیله ای باشد که آنرا با چربی و روغن و امثال آن روشن کرده باشند. (برهان ) (آنندر...