کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چراغدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چراغدار
لغتنامه دهخدا
چراغدار. [ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) چراغچی . خادمی که نگهداری و روغن کردن و پاکیزه داشتن چراغها با اوست . دارنده و مواظبت کننده ٔ چراغ . کسی که مسئولیت پاکیزگی و روغنگیری چراغهای خانه ٔ شاهی یا امیری یا اداره ای را عهده دار است . مأمور چراغداری . رجوع...
-
جستوجو در متن
-
lampstand
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چراغدار
-
lamped
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چراغدار، درخشیدن
-
فانوس کش
لهجه و گویش تهرانی
کسی که با فانوس راه را روشن میکند،چراغدار .
-
چراغداری
لغتنامه دهخدا
چراغداری . [ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) مشعل و عمل چراغدار. || پاکیزه و روغن کردن و روشن ساختن چراغها. مواظبت کردن از چراغهای خانه ٔ شاه یا امیر یا اداره . رسیدگی کردن بکار پاکیزگی و روغنگیری چراغهای خانه ای یا اداره ای . رجوع به چراغدار شود.
-
چراغچی
لغتنامه دهخدا
چراغچی . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) بمعنی خادمی که برای روشن کردن معین است . (انجمن آرا) (آنندراج ). کسی که چراغ روشن میکند و چراغها سپرده به اوست . (ناظم الاطباء). کسی که برای روشن کردن و نگاهداری چراغ معین است . (فرهنگ نظام ). چاکری که چراغان شاه یا ب...