کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چراخوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چراخوار
/čerāxār/
معنی
= چراخور: ◻︎ چراخوار شد مرگ و ما چون چرا / به جانخوردنش نیست چون و چرا (اسدی: ۴۰۱).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
چراخور، چراگاه، مرتع، مرغزار، علفچر، سبزهزار، علفزار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چراخوار
واژگان مترادف و متضاد
چراخور، چراگاه، مرتع، مرغزار، علفچر، سبزهزار، علفزار
-
چراخوار
فرهنگ فارسی معین
(چَ خا) (اِمر.) چراگاه .
-
چراخوار
لغتنامه دهخدا
چراخوار. [ چ َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) بمعنی چراگاه باشد. (برهان ) (جهانگیری ). بمعنی چراگاه حیوانات . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). چراگاه . (ناظم الاطباء). و آنرا چرامین و چرام نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). چراخور. چراجا. مرتع : خرسند...
-
چراخوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چراخور› [قدیمی] čerāxār = چراخور: ◻︎ چراخوار شد مرگ و ما چون چرا / به جانخوردنش نیست چون و چرا (اسدی: ۴۰۱).
-
جستوجو در متن
-
چراگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چراگه› čerāgāh هر زمینی که دارای آب و علف باشد و حیوانات علفخوار را در آنجا بچرانند؛ جای چریدن حیوانات علفخوار؛ علفزار؛ مرتع؛ چراجای؛ چرازار؛ چراخوار؛ چراخور؛ چرام؛ چرامین.
-
چرازار
لغتنامه دهخدا
چرازار. [ چ َ ] (اِ مرکب ) بمعنی چراگاه باشد. (آنندراج ). زمین چراگاه . (ناظم الاطباء). مرعی . مرتع. چراخوار. چراخور. چراجا. || جای روئیدن علف . (ناظم الاطباء). علف زار. گیاه زار. سبزه زار.
-
چراخور
لغتنامه دهخدا
چراخور. [ چ َ خوَرْ / خُرْ ] (اِ مرکب ) چراگاه بود. (فرهنگ اسدی ). بمعنی چراخوار باشد که چراگاه است . (برهان ). چراخوار. (انجمن آرا) (آنندراج ). چراگاه حیوانات . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). چراگاه و چراخوار. (ناظم الاطباء). و آنراچرامین و چ...
-
مرتع
لغتنامه دهخدا
مرتع. [ م َ ت َ ] (ع اِ) چراگاه . سبزه زاری که بهائم در آن چرند و چراگاهی که آب و علف آن بسیار باشد. (غیاث اللغات ). چراخور. چراخوار. گیاه خوار. چراستان . مرعی .چمن . (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، مراتع : بوم چالندر است مرتع من مار و رنگم در این نقاب و ...
-
نگونسار کردن
لغتنامه دهخدا
نگونسار کردن . [ ن ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) وارونه آویختن . آویزان کردن : بریده سرش را نگونسار کردتنش را به خون غرقه بر دار کرد. فردوسی .فرامرز را زنده بر دار کردتن پیلوارش نگونسار کرد. فردوسی .نگون بخت را زنده بر دار کردسر مرد بی دین نگونسار کرد. فردوسی...
-
چراگاه
لغتنامه دهخدا
چراگاه . [ چ َ ] (اِمرکب ) مرتع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جای چریدن ستور. (ناظم الاطباء). دیولاخ . (حبیش تفلیسی ). علفزار. (ناظم الاطباء). چراستان . (محمودبن عمر ربنجنی ). مرعی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جائی که چارپایان علف خوار چرا کنند...
-
خوار
لغتنامه دهخدا
خوار. [ خوا /خا ] (ص ، اِ، ق ) ذلیل . زبون . بدبخت . (منتهی الارب ) (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ) . مقابل عزیز : که دشمن اگرچه بود خوار و خردمر او را بنادان نباید شمرد. فردوسی .دلیران و گردان آن انجمن چنان دان که خوارند بر چشم ...