کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چخماق دره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چخماق دره
لغتنامه دهخدا
چخماق دره . [ چ َ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج که در 28هزارگزی شمال خاوری سنندج و 3هزارگزی جنوب شوسه ٔ سنندج به همدان واقع شده . کوهستانی و سردسیر است و 480 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت ...
-
واژههای مشابه
-
flint, firestone
سنگ چخماق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] کانی بسیار سخت و تودهای، اغلب سیاهرنگ، با شکست صدفی که در برخورد با فولاد یا سنگهای دیگر جرقه میزند
-
سنگ چخماق
لغتنامه دهخدا
سنگ چخماق . [ س َ گ ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آتش زنه . (فرهنگستان ). ابوالنار (سنگ بالایی ) ام النار (سنگ پائینی ). زیرباخ . ابوزلزله . ابوزیاد. (المرصع).
-
پایه ٔ چخماق
لغتنامه دهخدا
پایه ٔ چخماق . [ ی َ / ی ِ ی ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) ماشه (در تفنگ ) .
-
چخماق زدن
لغتنامه دهخدا
چخماق زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چخماخ زدن . چقماق زدن . سنگ چخماق زدن . آتشپرک زدن . دو پاره سنگ یاپاره ٔ سنگ و آهنی را بیکدیگر زدن ، افروختن آتش را. بکار بردن سنگ چخماق . از سنگ چخماق برای روشن کردن آتش استفاده نمودن . اقتداح . رجوع به چخماخ زد...
-
چخماق بلاغ
لغتنامه دهخدا
چخماق بلاغ . [ چ َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر که در 35500گزی باختر اهر و 13هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر واقع شده . کوهستانی و معتدل است و 507 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع د...
-
چخماق تپه
لغتنامه دهخدا
چخماق تپه . [ چ َ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان شراء بخش وفس شهرستان اراک که در 34هزارگزی جنوب باختر کمیجان و 6هزارگزی راه خنداب به همدان واقع شده . کوهستانی و سردسیر است و 112 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ شراء، محصولش غلات ، شغل اهالی زرا...
-
چخماق تفنگ
دیکشنری فارسی به عربی
ديک , قفل
-
سنگ چخماق
دیکشنری فارسی به عربی
صوان
-
نوعی سنگ چخماق یا اتش فشانی سیاه
دیکشنری فارسی به عربی
بازلة
-
جستوجو در متن
-
لرستان
لغتنامه دهخدا
لرستان . [ ل ُ رِ ] (اِخ ) یعنی اراضی لرنشین و آن ناحیتی است وسیع به مغرب ایران که از شمال محدود است به کرمانشاه و از مشرق به کوههای بروجرد و ملایر و از مغرب به عراق و از جنوب به خوزستان .لرستان را به دو قسمت تقسیم میکنند: پیشکوه و پشتکوه و رود سیمره...
-
پشتکوه
لغتنامه دهخدا
پشتکوه . [ پ ُ ت ِ ] (اِخ ) نام سلسله ٔ جبالی در مغرب ایران . از دره ٔ دیاله تا آب دیز (آب ِ دز) کوههای این ناحیه به دو قسمت جداگانه تقسیم میشود: اولی را پیشکوه و دومی را پشتکوه می نامند و این دو قسمت بواسطه ٔ درّه ٔ رود سیمرّه (گاماساب و کرخه ) از ی...