کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چخش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چخش
لغتنامه دهخدا
چخش . [ چ َ ] (اِ) جخج . جخش . گرهی باشد که از گردن و گلوی مردم برمیآید و بزرگ میشود و درد نمیکند و بریدن آن مهلک است . (برهان ) (آنندراج ). جخج .گواتر . (ناظم الاطباء). چخج . (شعوری ). سلعه . خوک . خوکک . علتی باشد مانند بادنجان که از گلو و گردن مرد...
-
چخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] čaxš = جخش
-
جستوجو در متن
-
چخج
لغتنامه دهخدا
چخج . [ چ َ ] (اِ) علتی که در گلو پدید آید و اگر چه درد ندارد لیکن بریدن آن موجب هلاکت شود، و بیشتر مردم فرغانه و گیلان بدان مبتلا شوند. (شعوری ). به عربی سلعه . (شعوری ). رجوع به جخج و جخش و چخش شود.
-
جخش
لغتنامه دهخدا
جخش . [ ج َ ] (اِ) علتی باشد که بر گردن مردم ختلان و فرغانه افتد مانند دبه و آن را هیچ درمان نباشد و درد نکند. (فرهنگ اسدی ). چیزی باشد چون بادنجانی بزرگ یا چون دبه ای که بر گردن اهالی ختلان و فرغانه افتد و درد نکند، اما بریدن مخاطره باشد. (صحاح الفر...
-
سگ
لغتنامه دهخدا
سگ . [ س َ ] (اِ) پهلوی «سک » (لغت جنوب غربی )، پارسی باستان «سکا» = ایرانی باستان «سپکا» (هرودتس «سپاخا» را در زبان مادی به معنی (سگ ) آورده است ). آریایی «سوآ-کا» سانسکریت «سون » و نیز در پهلوی «سگ » . ارمنی «شن » . کردی «سه » (سینان ) (سگ ) جمع «س...