کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چتر ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چتر طاوس
لغتنامه دهخدا
چترطاوس . [ چ َ رِ وو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چتری که از پرهای طاوس سازند و این رسم سابق در هندوستان بود شاید در ولایت باشد. (آنندراج ). چتر طاوسی .
-
چتر کحلی
لغتنامه دهخدا
چترکحلی . [ چ َ رِ ک ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) (آنندراج ). آسمان . (ناظم الاطباء). برای آسمان استعمال کنند. (از فرهنگ نظام ).کنایه از آفتاب است . (انجمن آرا). || ابرسیاه را نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). کنایه از ...
-
parasail
آبچتر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] چتری که از روی آب و گاه از روی زمین با نیروی کشش به پرواز درآید
-
چتر افتابی
دیکشنری فارسی به عربی
شمسية
-
چتر زلف
دیکشنری فارسی به عربی
جناح , ضربة
-
چتر باز
لهجه و گویش تهرانی
مفت خور
-
هفت چتر آبگون
لغتنامه دهخدا
هفت چتر آبگون . [ هََ چ َ رِ ] (اِ مرکب ) کنایت از سماوات سبع باشد که هفت آسمان است . (برهان ).
-
paradrop
پرتاب با چتر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] رهاسازی نفرات یا محموله از هواگَرد درحالپرواز بهکمک چتر نجات
-
چتر طاوس زدن
لغتنامه دهخدا
چتر طاوس زدن . [ چ َ رِ وو زَ دَ ] (مص مرکب ) به اصطلاح کشتی گیران ، استادن و پاها را بسوی پشت خم کردن و همین قسم رفتن است . (آنندراج ). نوعی از ورزش بود و در هندوستان این رفتار را «مورچال » گویند. (آنندراج ). چتر زدن : دل به سیر فلک از رشک کنی دیوان...
-
چتر استعمال کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مظلة
-
جستوجو در متن
-
چترساز
لغتنامه دهخدا
چترساز. [ چ َ] (نف مرکب ) چتردار. چترکش . (آنندراج ) : چترسازی است ابر بر سر توتیغبازی است برق بر در تو. باقرکاشی (از آنندراج ).رجوع به چتردارو چترکش شود. || سازنده ٔ چتر. تهیه کننده و فراهم کننده ٔ چتر. رجوع به چتر ساختن شود.
-
مذوب
لغتنامه دهخدا
مذوب . [ م ُ ذَوْ وِ ] (ع ص )آنکه ذوابة و چتر و گیسو برای کودک می سازد و آن را می آراید و زینت می کند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تذویب به معنی ذوابة ساختن . رجوع به تذویب شود.
-
باران گریز
لغتنامه دهخدا
باران گریز. [ گ ُ] (اِ مرکب ) چتر. سایه بان : آنچه از چوب و خشت مثل سایبان سازند. بهندی چهجه گویند، از شرح قران السعدین . (غیاث ) (آنندراج ). عاله . (منتهی الارب ). و در المنجد ذیل عاله آمده است : شبه الخیمه یسویها الرجل من الشجر للاستتار من المطر. (...
-
افراشتن
لغتنامه دهخدا
افراشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) برداشتن . بلند ساختن . (برهان ) (آنندراج ). افراختن . برداشتن . بلند ساختن . (ناظم الاطباء). همان افراختن است و فراشتن نیز لغتی است . (شرفنامه ٔ منیری ). رفع کردن . بلند کردن . دروا کردن . و برداشتن چنانکه جانور دم را و آدم...
-
سای
لغتنامه دهخدا
سای . (نف مرخم ) فاعل ساییدن را گویند که ساینده باشد. (برهان ). ساینده . (شرفنامه ) : جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجاسایه اندازد همای چتر گردون سای تو. حافظ.- اوج سای : در آن سنگ بسته دز اوج سای عمارتگری کرد بسیار جای . نظامی .- پریسای (افساینده ) : ...